وصیت نامه
[ جمعه 18 تير 1395 ] 20:21 ] [ یا مهدی ]
[ ]
یاد شهدا و حجاباین سایت شامل مطالبی در مورد (شهدا، حجاب، وصیت نامه، امامان و غیره می باشد.
|
وصیت نامه
موضوعات: شهدا,وصیت نامه,
برچسب ها: بیاد شهدا و حجاب , وصیت نامه ,
[ بازدید : 703 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ جمعه 18 تير 1395 ] 20:21 ] [ یا مهدی ] [ ] وصیت نامه
موضوعات: شهدا,وصیت نامه,
برچسب ها: بیاد شهدا و حجاب , وصیت نامه ,
[ بازدید : 1301 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ جمعه 18 تير 1395 ] 20:17 ] [ یا مهدی ] [ ] خندۀ غلام ترکوقایع روز عاشورا بسیار است . در اینجا به ذکر شهادت یک شهید گمنام که در اصل ترک بود اکتفا می کنیم : امام حسین ( ع ) غلامی داشت که ترک بود . او را با نام اسلم صدا می زدند . از ویژگی های او اینکه قاری قرآن بود و آیات قرآن را با صدای دلنشین می خواند . اسلم آمادۀ جنگ شد و پس از اجازه گرفتن از امام ( ع ) به سوی میدان رفت و با دشمن جنگید و به قولی هفتاد نفر از دشمن را کشت ، تا آنکه بر اثر ضربات دشمن از پای درآمد و به زمین افتاد . امام حسین ( ع ) به بالین او آمد و صورت خود را روی صورت خون آلود غلامش نهاد و گریه کرد ، در این هنگام اسلم چشم خود را گشود و یک لحظه سیمای نورانی امام حسین ( ع ) را دید و از خوشحالی خندید و همان دم به شهادت رسید ، زبان حالش این بود : گر دست دهد هزار جانم در پای مبارکت فشانم موضوعات: , برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 512 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:55 ] [ نویسنده (2) ] [ ] شجاعت امام حسین ( ع )در آن هنگام که سپاه حر با سپاه امام حسین ( ع ) به هم رسیدند و حر با امام ( ع ) به گفتگو پرداخت ، حر به عنوان نصیحت به امام ( ع ) گفت : « من برای خدا تو را در مورد حفظ جانت هشدار می دهم و گواهی می دهم که اگر کار به جنگ بکشد قطعاً کشته خواهی شد . » امام حسین ( ع ) این پاسخ قاطعانه را که بیانگر شجاعت و صلابت اوست داد و فرمود : « آیا مرا از مرگ می ترسانی ؟ آیا اگر مرا بکشید برای شما مرگ نیست ؟ من همان را می گویم که آن مسلمان اَوسی هنگام حرکت به جبهه گفت . آن هنگام که پسر عمویش او را ترسانید و گفت : « کجا می روی ؟ مرگ در کار است . » و او در پاسخ گفت : « من می روم و مرگ برای جوانمرد ننگ نیست . هنگامی که نیتش حق باشد و در راه اسلام بجنگد و در راه مردان صالح و شایسته جانبازی کند و از هلاک شدگان جدا گشته و با مجرم مخالفت کند . پس در این صورت اگر زنده بمانم پشیمان نیستم و از مردن سرزنشی ندارم . و این ذلت تو را بس که زنده بمانی و ببینی که تو را به خاک می مالند . » موضوعات: , برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 551 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:49 ] [ نویسنده (2) ] [ ] پاسخ کوبندۀ امام حسین ( ع ) به نامۀ معاویهمعاویه در مدینه جاسوسی داشت که حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه ، به او گزارش می داد . در یکی از گزارش ها برای معاویه نوشت : حسین بن علی کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج نموده است . » وقتی این خبر به معاویه رسید نامه ای به این مضمون برای امام حسین ( ع ) نوشت : « به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده ای ، و بجای اینکه با دختری از قبیلۀ بزرگ قریش که همتای تو باشد ازدواج کنی با یک کنیز ازدواج کرده ای ، اگر با دختری از قزیش ازدواج می کردی فرزندی نجیب از تو بوجود می آمد و تو شخصیت خود را حفظ می کردی ، ولی تو نه دربارۀ فرزندت ، نه دربارۀ خودت و نه دربارۀ خانوادهات فکر نکردی . آیا این ازدواج از شان تو به دور نیست ؟ » امام حسین ( ع ) پس از دریافت نامۀ معاویه ، در پاسخ او چنین نوشت : تو دربارۀ ازدواج من با کنیز آزاد شده ام به من رسید ، این را بدان که هیچکس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا ( ص ) نمی رسد ، من کنیزی داشتم که برای رسیدن به ثواب ، او را آزاد کردم ، سپس بر اساس سنت پیامبر ( ص ) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام خرافات جاهلیت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست ، مگر اینکه گناه کنند ، بلکه سرزنش سزاوار کسی است که پیرو برنامه های جاهلیت باشد . » وقتی که جواب نامۀ امام ( ع ) به معاویه رسید ، آن را خواند و سپس به یزید داد ، یزید آن را خواند و به پدرش گفت : « افتخار حسین بر تو بسیار کوبنده است . » معاویه گفت : « چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می کند و دریا را می شکافد . » موضوعات: , برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 522 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:41 ] [ نویسنده (2) ] [ ] علاقۀ پیامبر ( ص ) به حسین ( ع )روزی که امام حسین ( ع ) در آغوش گرم پیامبر ( ص ) بود و پیامبر ( ص ) با او بازی مر کرد و او را می خندانید ، عایشه گفت : « ای رسول خدا ! چقدر این کودک را دوست داری و با دیدار او شاد می شوی ؟ » پیامبر ( ص ) در جواب فرمود : « چرا او را دوست نداشته باشم و با دیدار او شاد نگردم ، با اینکه او میوۀ قلب و نور چشمم است ، ولی امتم او را خواهند کشت . کسیکه بعد از شهادت او مرقدش را زیارت کند ، خداوند ثواب یک حج از حج های مرا برای او می نویسد .» عایشه گفت : « ثواب یک حج از حجهای تو ؟! » پیامبر ( ص ) فرمود : « بلکه ثواب دو حج من . » عایشه با تعجب بیشتر پرسید : « ثواب دو حج تو ؟! » پیامبر ( ص ) فرمود : « بلکه ثواب نود حج از حج مرا با ثواب عمره های آنها به زیارت کننده خواهند داد . » موضوعات: ,, برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 534 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:38 ] [ نویسنده (2) ] [ ] شیرین زبانیامام حسین ( ع ) در دوران کودکی پای منبر رسول خدا ( ص ) می نشست و هرآنچه را که پیامبر ( ص ) می فرمود ، حفظ کرده ، در خانه به مادرش فاطمۀ زهرا ( ع ) باز می گفت . روزی مادر برای حسین ( ع ) صندلی آورد و حسین ( ع ) را بر آن نشاند و فرمود : « خوب پسر جان ! حالا مثل پدرم موعظه کن . » او هم آ«چه را که رسول خدا ( ص ) در مسجد فرموده بود با همان لحن و حالت بازگو کرد .پ حضرت فاطمه ( ع ) روزی شیرین زبانی حسین ( ع ) را برای پدرش تعریف کرد و پیامبر ( ص ) را علاقهمند ساخت تا صدای حسین ( ع ) را که مانند پدربزرگ سخن می گوید ، بشنود . پیامبر ( ص ) فرمود : « فکر می کنم با دیدن من خجالت بکشد . » قرار شد پیامبر ( ص ) در جائی مخفی شود و آن وقت از حسین ( ع ) بخواهند ، مانند پیامبر ( ص ) سخن بگوید و موعظه کند . پیامبر ( ص ) پشت پرده پنهان شد ، حسین ( ع ) شروع به سخنرانی کرد . اما بر خلاف همیشه دچار لکنت زبان شد . او که متوجه تعجب مادر شده بود ، گفت : « مادر جان ! تعجب نکن . اگر زبان در دهانم خوب نمی چرخد ، علتش اینست که در پشت پرده شخصی پنهان شده که اگر تمام سخنوران عالم جمع شوند ، در پیش او زبانشان بند می آید .» پیامبر ( ص ) با شنیدن این سخن از پسِ پرده بیرون آمد و حسین ( ع ) را در آغوش گرفت و دستش را زیر چانۀ حسین ( ع ) برد و سه مرتبه بر لبهای فرزند شیرین زبانش بوسه زد و فرمود : « بابا به قربان شیرین زبانیت برود . » امام حسین ( ع ) در دوران کودکی پای منبر رسول خدا ( ص ) می نشست و هرآنچه را که پیامبر ( ص ) می فرمود ، حفظ کرده ، در خانه به مادرش فاطمۀ زهرا ( ع ) باز می گفت . روزی مادر برای حسین ( ع ) صندلی آورد و حسین ( ع ) را بر آن نشاند و فرمود : « خوب پسر جان ! حالا مثل پدرم موعظه کن . » او هم آ«چه را که رسول خدا ( ص ) در مسجد فرموده بود با همان لحن و حالت بازگو کرد . حضرت فاطمه ( ع ) روزی شیرین زبانی حسین ( ع ) را برای پدرش تعریف کرد و پیامبر ( ص ) را علاقهمند ساخت تا صدای حسین ( ع ) را که مانند پدربزرگ سخن می گوید ، بشنود . پیامبر ( ص ) فرمود : « فکر می کنم با دیدن من خجالت بکشد . » قرار شد پیامبر ( ص ) در جائی مخفی شود و آن وقت از حسین ( ع ) بخواهند ، مانند پیامبر ( ص ) سخن بگوید و موعظه کند . پیامبر ( ص ) پشت پرده پنهان شد ، حسین ( ع ) شروع به سخنرانی کرد . اما بر خلاف همیشه دچار لکنت زبان شد . او که متوجه تعجب مادر شده بود ، گفت : « مادر جان ! تعجب نکن . اگر زبان در دهانم خوب نمی چرخد ، علتش اینست که در پشت پرده شخصی پنهان شده که اگر تمام سخنوران عالم جمع شوند ، در پیش او زبانشان بند می آید .» پیامبر ( ص ) با شنیدن این سخن از پسِ پرده بیرون آمد و حسین ( ع ) را در آغوش گرفت و دستش را زیر چانۀ حسین ( ع ) برد و سه مرتبه بر لبهای فرزند شیرین زبانش بوسه زد و فرمود : « بابا به قربان شیرین زبانیت برود . » موضوعات: ,, برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 522 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:24 ] [ نویسنده (2) ] [ ] امام حسن ( ع ) و مرد شامیروزی امام حسن ( ع ) سوار بر مرکب بود . مزدی از اهل شام تا امام را دید او را لعن و ناسزا گفت . امام ( ع ) سکوت کرد تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد . آنگاه امام ( ع ) به آن مرد سلام کرد و با لبخند فرمود : « ای آقا ! گمان می کنم غریب باشی و گویا اشتباهی شده ؛ اگر از ما طلب رضایت می کنی از تو راضی می شویم ، اگر چیزی بخواهی عطا می کنیم ، اگر بخواهی ارشادت می کنیم ، اگر گرسنه باشی تو را سیر می کنیم ، اگر برهنه هستی تو را می پوشانیم ، اگر محتاج هستی بی نیازت می کنیم ، اگر رانده شده ای تو را پناه می دهیم ، اگر حاجت داری حاجتت را برمی آوریم و اگر می خواهی میهمان ما باشی به خانۀ ما بیا . زیرا خانۀ ما وسیع است و می توانی وسائل و بارِ خود را در خانۀ ما بگذاری . » همین که مرد شامی این سخنان را شنید ، سر به زیر انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد و پس از چند لحظه به امام نگاه کرد و گفت : « شهادت می دهم که تو خلیفۀ خدا در روی زمین هستی ، و خدا بهتر می داند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد . پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین خلق نزد من بودید ، ولی الآن محبوب ترین آنها نزد من هستید .» بعد از آن به خانۀ امام حسن ( ع ) رفت و تا در مدینه بود مهمان امام ( ع ) بود و از محبّان و معتقدان اهل بیت گردید . برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 517 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 20:06 ] [ نویسنده (2) ] [ ] نیکی جواب نیکیروزی امام حسن مجتبی ( ع ) در اطراف مدینه از سایۀ دیوار باغی می گذشت . از دور غلام سیاهی را دید که کنار دیوار نشسته و سفره ای را مقابل خود ، باز کرده است . غلام یک گردۀ نان در سفرۀ خود داشت . سگی هم جلوی رویش ایستاده بود و غلام یک لقمه نان می خورد و یک لقمه هم به سگ می داد . وقتی امام ( ع ) به نزدیک او رسید ، بر روی او تبسمی کرد و فرمود : « چرا یک لقمه خود می خوری و یک لقمه به این سگ می دهی ؟!» غلام گفت : « چه کنم ؟ خجالت می کشم که من بخورم و او گرسنه باشد و نگاه کند . از این گذشته من می توانم گرسنه بمانم ولی او نمی تواند .» اما ( ع ) او را تحسین کرد و پرسید : « اینجا چکار می کنی ؟ » گفت : « باغ از فلان کس است و من بردۀ او هستم و برای او کار می کنم .» حضرت فرمود : « همین جا بمان تا برگردم !» بعد از آن ، حضرت رفت و غلام را از صاحبش خرید و او را در راه خدا آزاد کرد و خواست به او سرمایه ای بدهد . صاحب باغ هم وقتی این بزرگواری را دید از امام ( ع ) پیروی کرد و باغ را به غلام بخشید و گفت : « نیکی از نیکی می زاید . » موضوعات: , برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 511 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 19:58 ] [ نویسنده (2) ] [ ] رفتار امام حسن ( ع ) با فقراعده ای از فقیران و درویشان ، گوشه ای نشسته بودند و نزدشان چند تکۀ نان بود و می خوردند . در همین احوال امام حسن ( ع ) از آنجا عبور می کرد . درویشان که او را می شناختند به امام ( ع ) گفتند : « ای پسر رسول خدا ! موافقت کن و با ما لقمه ای بخور . » امام حسن ( ع ) درخواست آنان را قبول کرد ، از اسب پیاده شد و فرمود : « خدا متکبران را دوست ندارد .» پس از اینکه با فقیران غذا خورد ، به آنان گفت : « اکنون نوبت شماست که فردا دعوت مرا اجابت کنید .» فردای آن روز ، امام حسن ( ع ) درویشان را به خانۀ خود آورد و غذائی خوب آماده کرد و خود نیز نشست و با آنان به غذا خوردن پرداخت . [ جمعه 6 فروردين 1395 ] 19:55 ] [ نویسنده (2) ] [ ] روش زیبای تعلیمامام حسن و امام حسین ( ع ) خردسال بودند . یک روز در محلی که مردم وضو می گرفتند و به مسجد می آمدند پیرمردی را دیدند که مشغول وضو گرفتن است ، اما وضویش صحیح نیست . ایشان وظیفۀ خود می دانستند که پیرمرد را به اشتباهش آگاه کنند ولی فکر کردند که او مردی سالمند است و از اینکه دو کودک خردسال از او ایراد بگیرند ، شرمسار می شود . پس با خود قرار گذاشتند که خودشان با هم بر سر وضو گرفتن بحث کنند و بروند و از پیرمرد قضاوت بخواهند و به این وسیله روش صحیح وضو گرفتن را به او بیاموزند . پس در حالی که آستین ها را بالا زده بودند و از یکدیگر ایراد می گرفتند ، به پیرمرد نزدیک شدند و گفتند : « پدرجان ! ما در کار وضو با هم اختلاف داریم . از شما خواهش می کنیم به وضو گرفتن ما نگاه کنید و ببینید کدام بهتر است ؟ » پیرمرد قبول کرد . ایشان هرکدام جداگانه با آداب صحیح وضو گرفتند و پرسیدند : « نظر شما چیست ؟ » پیرمرد موضوع را فهمید و اشک در چشمهایش جمع شد و گفت : « وضوی شما – هر دو – صحیح است و من اشتباه وضو می گرفتم که حالا از شما یاد گرفتم . جان من فدای شما باد که چه نیکو به من یاد دادید !» موضوعات: , برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 510 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ جمعه 6 فروردين 1395 ] 19:49 ] [ نویسنده (2) ] [ ] زندگی نامه آیت الله عباس واعظ طبسیآیت الله عباس واعظ طبسی، یار دیرین امام خمینی(ره)، امام خامنهای(مد ظله العالی) و مجاهد خستگی ناپذیر انقلاب اسلامی دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت. حضرت آیت الله عباس واعظ طبسی ظهر روز جمعه، پس از حضور در شعبه اخذ رای مستقر درصحن آزادی حرم مطهر رضوی و شرکت در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، در منزل دچار مشکلات تنفسی شده و در پی آن به بیمارستان امام رضا (ع) منتقل شد و سرانجام در سحرگاه جمعه 14 اسفندماه 1394 دار فانی را وداع گفت. زندگی نامهآیت الله عباس واعظ طبسی در بهمن ۱۳۱۴ در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود. مادرش زنی متقی و پرهیزکار بود و پدرش حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی از مشهورترین واعظان عصر و مبلغان اسلامی آن دوره بود که آوازه منبرهای پرشورش در سراسر جهان تشیع پیچیده بود. این خطیب توانا یک سال بعد از تولد فرزند در راه سفر به تهران به قصد برپایی منابر افشاگرانه بر علیه حکومت تازه تاسیس رضاخانی، دار فانی را وداع گفت به گونه ای که به دلالت بسیاری از علمای آن روزگار او را به شهادت رساندند. . برچسب ها: به یاد شهدا وحجاب , [ بازدید : 499 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]ادامه مطلب [ شنبه 15 اسفند 1394 ] 12:15 ] [ یا مهدی ] [ ] الله اکبـــر...الله اکبــــر... خیـــر سرمــــان آمده ایم بالاشهـــــر!!! امشب ساعت 9 اینجـــا هیچکس الله اکبر نگفت!!!! ...می خواهم +اندیش باشم(!) به گمانم شیشه های دوجداره اند که نمی گذارند صـــدای الله اکبر بیرون بیاید... آری...همـــــه چیز زیر سر شیشــــه های دو جداره است!!! فقط یک چیز می ماند: نگاه های تمســــخر آمیزشان از پشت شیشـــه...! این یکی را هیــــــچ رقــــمه نمی توانم توجـــیه کنم!!!!!! [ چهارشنبه 21 بهمن 1394 ] 23:0 ] [ یا مهدی ] [ ] مقاله ای درباره شهيد و شهادتشهيد و شهادت شهادت مرگي است، انتخاب شده، مرگي كه انسان به سوي آن ميرود نه آنكه به سوي انسان بيايد و اهميت و ارزش شهيد و شهادت نيز از همين جا سرچشمه ميگيرد. اگر چه گفته ميشود شيعه اگر در بستر هم بميرد، شهيد است، اما شهادت درجاتي دارد كه عاليترينش جهاد در راه خداست. ادامه مطلب [ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] 11:19 ] [ یا مهدی ] [ ] 3 داستان زیبا از شهداگلوله توپ ، دو برابر اون قد داشت ،چه رسد به قبضه اش گفتم : چه جوری اومدی اینجا؟ گفت : با التماس گفتم: چه جوری گلوله توپ را بلند می کنی می آری ؟ گفت : با التماس گفتم: می دونی آدم چه جوری شهید می شه ؟ گفت : با التماس و رفت چند قدم که رفت برگشت و گفت شما دست از راه امام بر ندارید وقتی آخرین تکه های بدنش را توی پلاستیک می ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بوده شهید شه... بقیه درادامه مطلب موضوعات: شهدا, برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 435 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]ادامه مطلب [ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] 11:13 ] [ یا مهدی ] [ ] شهدا میگویند ما رفتیم...شما بعد ما چه کردید؟؟؟؟ز بهر تفنگ، سینه ام تنگ شده دلتنگ هوای جبهه و جنگ شده در سینه ی من دوباره دل از سرِ شوق در یاد هوای جبهه دلتنگ شده * * * ................................................................................ به پهلوی شکسته فاطمه زهرا قسمتان میدهم که حجاب را... حجاب را.... حجاب را..... رعایت کنید... شهید حمید رستمی موضوعات: شهدا,حجاب, برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , شهید حمید رستمی , [ بازدید : 435 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] 11:09 ] [ یا مهدی ] [ ] حجاب
موضوعات: حجاب,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 642 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ چهارشنبه 14 بهمن 1394 ] 18:44 ] [ یا مهدی ] [ ] امر به معروف و نهی از منکر
موضوعات: ,امربه معروف ,نهی ازمنکر,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 460 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ دوشنبه 12 بهمن 1394 ] 21:34 ] [ یا مهدی ] [ ] امر به معروف و نهی از منکر
موضوعات: ,امربه معروف ,نهی ازمنکر,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 1924 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ دوشنبه 12 بهمن 1394 ] 21:33 ] [ یا مهدی ] [ ] امر به معروف و نهی از منکر[ دوشنبه 12 بهمن 1394 ] 21:31 ] [ یا مهدی ] [ ] بسیج
موضوعات: بسیج,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 458 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ يکشنبه 11 بهمن 1394 ] 19:22 ] [ یا مهدی ] [ ] بسیج
موضوعات: بسیج,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 555 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ يکشنبه 11 بهمن 1394 ] 19:20 ] [ یا مهدی ] [ ] بسیج
موضوعات: بسیج,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 452 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ يکشنبه 11 بهمن 1394 ] 19:17 ] [ یا مهدی ] [ ] بسیج
موضوعات: بسیج,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 466 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ يکشنبه 11 بهمن 1394 ] 19:09 ] [ یا مهدی ] [ ] پاسخ آیت الله بهجت درباره دیدار امام زمان(عج)راه های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج) چیست؟رۆیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟ رۆیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است: الف) در عالم خواب؛ ب) در حال مکاشفه؛ ج) در حال بیداری. که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد: 1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه ای که دیدار کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می شود، این رۆیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی شناسند. 2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رۆیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رۆیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهم تری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فو ق العاده اندک است؛ 3ـ رۆیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات می کند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی می پندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا می کند که وی امام عصر(عج) بوده است. موضوعات: ,,, برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب , [ بازدید : 436 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]ادامه مطلب [ شنبه 10 بهمن 1394 ] 14:41 ] [ یا مهدی ] [ ] زندگینامه کامل امام زمان حضرت مهدی (عج)آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (ع)نام: محمد بن الحسن مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح. ادامه مطلب [ شنبه 10 بهمن 1394 ] 14:37 ] [ یا مهدی ] [ ] شعری زیبا درباره ی مقام معظم رهبریحرفی بگوی و شزلب خود کامدهرمرا ساقی! زپا فتاده شدم،جام ده مرا فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان، بیا بستان زخود، فراغت ایام ده مرا رزق مرا،حواله به نام محرمان مکن از دست خویش،باده گلفام ده مرا بوی گلی، مشام مراتازه می کند ای گلعذار! بوسه به پیغام ده مرا عمرم برفت و حسرت مستی زدل نرفت عمری دگر ز معجزه جام ده مرا ای عشق!ذشعله بر دل پرآرزو بزن چندی رهایی از هوس خام ده مرا جانم بگیر و جام می ازدست من بگیر ای مدعی هرآنچه دهی، نام ده مرا مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید یارب! امید رستن از این دام ده مرا بشکفت غنچه دلم ای باد نوبهار
خندان دلی بسان ((امین)) وام ده مرا موضوعات: ,شعر, برچسب ها: بیاد شهدا و حجاب , شعری زیبا درباره ی مقام معظم رهبری , [ بازدید : 484 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ][ چهارشنبه 7 بهمن 1394 ] 19:51 ] [ یا مهدی ] [ ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Powered By : Avablog.ir | rss ] |