یاد شهدا و حجاب

این سایت شامل مطالبی در مورد (شهدا، حجاب، وصیت نامه، امامان و غیره می باشد.

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ یاد شهدا و حجاب خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

عروسی خوبان

حضرت رسول ( ص ) پس از ازدواج با حضرت خدیجه صاحب چهار دختر شد . اولی زینب بود که پیش از بعثت پیامبر ( ص ) به خانۀ شوهر رفت . دومی و سومی رقیه و ام کلثوم بودند که یکی به عقد عثمان‎بن‎عفان درآمد و در مهاجرت به حبشه همراه وی بود و در سال دوم هجری در مدینه وفات یافت و سپس خواهر دیگر جای او را گرفت و او نیز در سال نهم هجری وفات یافت .

اما حضرت فاطمه زهرا ( ع ) که سید و سرور همۀ زنان عالم و عزیزترین فرزند پیامبر خاتم ( ص ) است ، پنج سال پس از مرگ مادرش خدیجۀ کبری ، در سال دوم هجری و در روزگاری که پیغمبر خدا ( ص ) و علی ( ع ) هم مانند دیگر مسلمانان زندگی بسیار ساده ای داشتند ، با حضرت علی ( ع ) ازدواج کرد .

عروسی حضرت زهرا (

حضرت رسول ( ص ) پس از ازدواج با حضرت خدیجه صاحب چهار دختر شد . اولی زینب بود که پیش از بعثت پیامبر ( ص ) به خانۀ شوهر رفت . دومی و سومی رقیه و ام کلثوم بودند که یکی به عقد عثمان‎بن‎عفان درآمد و در مهاجرت به حبشه همراه وی بود و در سال دوم هجری در مدینه وفات یافت و سپس خواهر دیگر جای او را گرفت و او نیز در سال نهم هجری وفات یافت .

اما حضرت فاطمه زهرا ( ع ) که سید و سرور همۀ زنان عالم و عزیزترین فرزند پیامبر خاتم ( ص ) است ، پنج سال پس از مرگ مادرش خدیجۀ کبری ، در سال دوم هجری و در روزگاری که پیغمبر خدا ( ص ) و علی ( ع ) هم مانند دیگر مسلمانان زندگی بسیار ساده ای داشتند ، با حضرت علی ( ع ) ازدواج کرد .

عروسی حضرت زهرا ( ع ) یک عروسی نمونه است . تنها عروسی است که در آن دو همسر یکسان دارای مقام عصمت هستند و در چشم پیغمبر ( ص ) از همه عزیزترند . مراسم عقد و عروسی نیز چنان ساده برگزار شد که دیدن و شنیدن آن ، در دل تهیدست ترین زنان آن زمان هم رشک و حسرتی بر نمی‎انگیخت و سرمشقی پر از صفا برای همۀ خوبان و آزادگان روزگار بود .

همینکه حضرت زهرا ( ع ) به حد رشد جسمانی رسید ، گاهی از طرف سرشناسان قبائل اشاره ای به خواستگاری می شد ، اما پیامبر خدا ( ص ) همۀ آنها را رد می کرد . و می فرمود : « امر فاطمه با خداست .»

سال دوم هجری بود که ابوبکر یار غار پیامبر ( ص ) نیز این آرزو را اظهار کرد ولی پیامبر ( ص ) فرمود : « ازدواج فاطمه جز به امر خدا صورت نمی گیرد .» ابوبکر جریان را برای عمربن‏خطاب تعریف کرد و گفت : « شاید تو به این افتخار برسی . » عمر نیز همان جواب را از پیامبر ( ص ) شنید ، تا یک روز که چند تن از اصحاب از جمله ابوبکر و عمر و سعدبن معاذ در مجلسی از هر دری صحبت می کردند ، این مطلب نیز به میان آمد .

آنها گفتند تاکنون پیغمبر ( ص ) این کار را به فرمان الهی حواله فرموده اما علی ( ع ) هنوز در این باره حرفی نزده ، با اینکه او از همه جوانتر است و در خویشاوندی با پیغمبر ( ص ) نزدیک است .

یکی گفت : « گویا تنگدستی علی مانع ازدواج اوست .»

دیگری گفت : « خوب است با علی صحبت کنیم و او را به ازدواج فاطمه تشویق کنیم . »

همه با هم برخاستند و به سراغ علی ( ع ) رفتند . حضرت علی ( ع ) که آ« روز در نخلستانِ یکی از انصار با شتر از چاه آب می کشید از دیدار آنها تعجب کرد و پرسید : « چه شده که به اینجا آمده‎اید ؟ »

گفتند : « با هم حرف می زدیم مطلب به اینجا رسید ( و حکایت را تعریف کردند. ) ؛ راستش این است که فکر کردیم اگر تو با فاطمه ( ع ) ازدواج کنی همسران نمونه ای خواهید بود . »

حضرت در جواب گفت : « اتفاقاً من هم به این مسئله فکر کرده بودم ولی نمی خواستم حرفی بزنم . اینک شوقی را که در دلم نهفته بود بیدار کردید ؛ از این بهتر چیزی نمی شود . ولی من منتظر بودم وضع زندگی ام بهتر شود . »

اصحاب گفتند : « اگر پیامبر ( ص ) قبول کند ، همه چیز درست می شود و تو می دانی که دنیا در نظر رسول خدا ( ص ) ارزشی ندارد . کار امروز را به فردا نگذار ، آن هم چنین کاری که همه خیر و سعادت است . »

بعد از این گفتگو ، حضرت علی ( ع ) از کشیدن آب باز ایستاد ، شتر را به خانه برد و خود را از گرد و غبار صحرا شست و شو داد و به طرف خانۀ پیغمبر ( ص ) حرکت کرد . آن روز ام سلیم ، مادر انس‎بن‎مالک ، کارهای خانه را انجام می‎داد . وقتی حضرت علی ( ع ) وارد خانه شد ، ام‎سلیم بیرون رفت . حضرت سلام کرد و پیامبر خدا ( ص ) خوشامد گفت و علی ( ع ) پیش روی پیغمبر ( ص ) نشست . گاه به سیمای پیامبر ( ص ) و گاه به زمین نگاه می کرد . معلوم بود که برای حرف تازه ای نزد پیامبر ( ص ) آمده . وقتی کاری معمولی در پیش است ، رفتار انسان تفاوت دارد و وقتی یک امر خصوصی – آن هم مسئله ازدواج – در میان است ، روش گفتگو فرق می کند . حالا دو مرد در برابر هم نشسته اند ، یکی پیامبر خدا ( ص ) و فصیح ترین مرد روزگار و دیگری علی ( ع ) مرد میدان بلاغت که اینک خود به خواستگاری دختر پیامبر ( ص ) آمده است . به هر حال پیامبر ( ص ) به علی ( ع ) گفت که گویا می خواهی مسئله ای را به من بگوئی ، راحت باش و بگو . گویا پیامبر ( ص ) متوجه شده بود که علی ( ع ) چه در نظر دارد .بالاخره ، حضرت علی ( ع ) آنچه را در دل داشت با شرم و حیائی که در صورت و بیان او ظاهر بود ، مطرح کرد . همینکه مطلب اظهار شد ، سیمای پیامبر ( ص ) از خوشحالی درخشان تر شده و فرمود : « علی جان ! از این پیشنهادت من خوشحال هستم ولی صبر کن تا نظر فاطمه را نیز بپرسم !»

روش پیغمبر ( ص ) این بود که در امر ازدواج هر یک از دخترانش با آنها مشورت می کرد و به او می گفت : « فلان کس تو را می خواهد .» اگر دختر سر به زیر می انداخت و سکوت می کرد آ« را حمل بر رضایت می فرمود و به آن اقدام می کرد و اگر نارضایتی خود را به نحوی نشان می داد ، حضرت رسول ( ص ) نیز به خواستار مورد نظر جواب رد می داد .

پیغمبر ( ص ) از جای خود برخاست و نزد فاطمه ( ع ) رفت و مسئله را با او در میان گذاشت . فاطمه ( ع ) سر به زیر انداخت و سکوت کرد . پیامبر ( ص ) خوشحال و خندان برگشت و فرمود : « علی جان ! فاطمه راضی است ، من هم راضی هستم ، قطعاً خدا هم راضی است . ولی به من بگو مهریۀ فاطمه را چقدر تعیین می کنی ؟ »

حضرت علی ( ع ) گفت : « پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله ! شما خود به دارائی من آگاه هستید . از مال دنیا تا امروز یک شتر دارم و یک شمشیر و یک زره و دیگر چیزی ندارم . »

پیامبر ( ص ) فرمود : « علی جان ! مهریه باید تعیین شود ولی ما از تو مهریۀ سنگین نمیخواهیم ، با شترت که کار می کنی و بار می بری و سفر می کنی . با شمشیر هم جهاد می کنی ، اما زره را بفروش و در این کار خیر صرف کن . علی جان ! خوشحال باش که عقد شما را خداوند در آسمانها بسته است !»

حضرت علی ( ع ) خرم و خوشحال بیرون آمد . بعد از ساعتی پیامبر ( ص ) به بلال فرمان داد تا مهاجر و انصار را به مسجد دعوت کند .

پیغمبر ( ص ) در جمع اصحاب خطبه ای خواند و ایشان را از این موضوع باخبر کرد و رضای خدا و رضای خاطر خود و فاطمه ( ع ) را بیان کرد و گفت : « شما را گواه می گیرم که من عقد ازدواج فاطمه ( ع ) را برای علی ( ع ) جاری می کنم با مهریه ای به چهارصد مثقال نقره ( که از فروش زره تهیه شده بود . )

وقتی حضرت علی ( ع ) پول زره را به پیامبر ( ص ) تقدیم کرد ، پیامبر ( ص ) بدون اینکه سوال کند مبلغ آن چقدر است دست پیش برد و یک مشت از آن پول ها را به بلال داد و گفت : « برای فاطمه ( ع ) عطر و عود و این چیزها بگیر . » و باقی پول را به عمار سپرد و گفت : « با صلاحدید خود برای فاطمه ( ع ) جهیزیه تهیه کن ! » بعضی از اصحاب را هم همراه ایشان به بازار فرستاد . رفتند و جهیزیۀ مناسبی برای دختر رسول خدا ( ص ) تهیه و خریداری کردند . صورتی از این اشیا در چند کتاب قدیمی هست که اندکی با هم تفاوت دارد اما اکثراً به موارد زیر اشاره کرده اند .

جهیزیۀ فاطمه عبارت بود از :

یک پیراهن به هفت درهم

یک برد یمانی

یک حوله

یک زیلوی پنبه ای مصری

یک حصیر

دستاس برای آرد کردن غله

تاوۀ آهنی برای نان

یک عدد غربال

تختی از چوب خرما

سفره ای از کتان مصری

کیسه ای برای غله

یک قدح چوبی و قاشق چوبی

تشکی انباشته از پشم شتر

چهار بالش از لیف خرما

کوزۀ سفالی

یک آبخوری از چرم

تست رختشوئی از سفال

آفتابه از سفال

چند کاسۀ سفالی

پرده ای از پارچۀ پشمی

یک عدد کاسۀ مسی

مشکی چرمی برای آب

دیگی از سفال

یک عدد متکا

سبد بافته از شاخه های خرما .

این بود جهیزیۀ حضرت زهرا ( ع ) که بایستی به خانۀ داماد برود . معلوم است که اگر پیغمبر ( ص ) و علی ( ع ) مایل بودند می توانستند وسائل بهتر یا بیشتری تهیه کنند ولی می خواستند در عمل ، پیروان خود را از تجمل بیجا باز دارند تا مردم سعادت را در مال و منال نجویند و زندگی را بر خود سخت نگیرند . وقتی چیزهای خریداری شده را به حضور پیامبر گرامی اسلام ( ص ) آوردند ، پیغمبر ( ص ) آنها را نگاه کرد و در حالیکه قطرۀ اشکی در گوشۀ چشمش می درخشید سر به آسمان بلند کرد و گفت : « خدایا مبارک گردان بر قومی که بیشتر ظرفشان سفالینه است . »

گفته اند یک ماه یا بیشتر گذشت تا یک روز زنان خانوادۀ پیغمبر ( ص ) نزد علی ( ع ) آمدند و گفتند : « کی فاطمه را به خانۀ خود می بری ؟! اگر از پیامبر ( ص ) خجالت می کشی اجازه بده تا ما با او صحبت کنیم . » حضرت علی ( ع ) فرمودند : « خوب است !»

آنگاه زنها نزد پیامبر ( ص ) رفتند ، یکی از آنها گفت : « یا رسول الله ! علی ( ع ) آماده است همسرش را به خانۀ خود ببرد . » پیغمبر ( ص ) فرمود : « تا کنون اشاره ای نشده است ، اکنون برای دختر من و پسر عمویم علی ( ع ) اتاقی زینت کنید .»

و چون آماده شدند ، پیغمبر ( ص ) فرمود : « یا علی ! برای ولیمۀ عروسی باید غذائی تهیه نمود . گوشت و نان از ما ، تو هم خرما و روغن بیاور . »

وقتی همه چیز حاضر شد ، خود پیغمبر ( ص ) آستین بالا زد و با کمک نزدیکان غذائی فراوان آماده کردند و فرمودند : « حالا هر که را می خواهی دعوت کن ! »

حضرت علی ( ع ) به مسجد آمد تا از اصحاب هر کسی را که حاضر است دعوت کند اما دلش راضی نمی شد که جمعی غایب باشند . از مسجد نزد مهاجرین و اهل صفه رفت و به آنها گفت : « از برای ولیمۀ زهرا حاضر شوید !» خیلی زود خبر به همه جا رسید و عدۀ زیادی به طرف خانۀ پیامبر اسلام ( ص ) آمدند . حضرت علی ( ع ) از جمعیت زیاد و کمی خوراک احساس نگرانی می کرد ، پیامبر ( ص ) به او فرمود : « علی جان ! نگران نباش . خدا به این خوراک ها برکت می دهد . » مهمانها تبریک می گفتند و دسته دسته پذیرائی شده ، کم کم پراکنده می شدند . بعد پیغمبر اکرم ( ص ) برای هر یک از زنان خانواده یک ظرف غذا فرستاد و ظرفی دیگر را از غذا پر نمود و فرمود : « این هم برای علی و فاطمه » .

این مراسم از بعد از ظهر تا غروب آفتاب طول کشید ؛ آنوقت حضرت به ام‎سلیم و ام‎سلمه گفتند : « فاطمه را حاضر کنید !»

زنان اهل خانه ، فاطمه ( ع ) را آوردند . حضرت فاطمه از شرم و حیائی که داشت آهسته راه می رفت ؛ آنگاه خود پیغمبر ( ص ) دست فاطمه ( ع ) را گرفته و در دست علی ( ع ) گذاشت و فرمود : « علی جان ! خدا بر تو مبارک کند دختر پیغمبر خدا ( ص ) را که بهترین زنان است . » و سپس فرمود : « فاطمه جان ! خداوند علی را که بهترین شوهر است بر تو مبارک گرداند . »

بعد از نماز مغرب پیغمبر ( ص ) فرمان داد تا دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار حاضر شوند و خوشحالی کنند و تکبیر بگویند ولی از کلمات لهو پرهیز نمایند . حاضران دست فاطمه ( ع ) را گرفتند و او را بر شتر سوار کردند . سلمان فارسی مهار شتر را بدست گرفت . پیامبر خدا ( ص ) از جلو می رفت و زنان بنی هاشم هم به همراه فاطمه سرود شادی می خواندند و تکبیر می گفتند . مردان نیز با قدری فاصله تکبیر گویان از پشت سر می آمدند . بالاخره به خانۀ علی ( ع ) رسیدند .

عروس و داماد به خانه رفتند . پیامبر ( ص ) نزد آنها آمد و به فاطمه ( ع ) گفت : « دخترم قدری آب حاضر کن .» حضرت فاطمه ( ع ) هم برخاست و کاسۀ چوبین خود را پر آب کرد و آورد . پیغبر خدا ( ص ) دعا خوانده و در آب دمید . کمی از آن آب را بر سر و روی فاطمه ( ع ) افشاند و مقداری از آن را بر بازوی علی ( ع ) پاشید . آنوقت فرمود : « دیگر با هم باشید ، من فردا به دیدنتان می آیم . » سپس حضرت خداحافظی کرد و رفت .

فردا صبح پیامبر ( ص ) کاسه ای از شیر با خود آورد ، فاطمه ( ع ) و علی ( ع ) را به آشامیدن آن دعوت کرد و بعد تا سه روز به نزد ایشان نیامد . روز چهارم پیامبر ( ص ) به دیدن ایشان رفت و دید که سلمی – زن حمزه ، عموی پیامبر – بر در اتاق فاطمه ایستاده است .

پیغمبر ( ص ) فرمود : « سلمی ! اینجا چه می کنی ؟ مرد در حجره است .»

سلمی گفت : « پدر و مادرم فدای شما باد ! روزی که خدیجه از دنیا می رفت او را گریان دیدم . گفتم : برای چه گریه می کنی ؟ تو که در دنیا و آخرت سعادتمندی . خدیجه گفت : بزودی از این دنیا خواهم رفت و فاطمه تنها می شود و هنوز کودک است و زنان را در هنگام عروسی کارهائی هست که به دست مادر یا زنی با تجربه انجام می پذیرد . خیلی نگرانم که چه کسی فاطمه را در هنگام عروسی یاری خواهد کرد . من گفتم : خدیجه جان ! من با افتخار قبول می کنم . اگر تا آن روز زنده بمانم در خدمت فاطمه خواهم بود . آنوقت خدیجه آسوده خاطر شد و اینک عهد خود را بجا می آورم . » پیغمبر ( ص ) خوشحال شده و او را دعا کرد .

بعد پیامبر ( ص ) وارد خانه شد و پس از ساعتی حضرت علی ( ع ) را به کاری بیرون فرستاد و از فاطمه ( ع ) احوال پرسید . پدر و دختر لحظاتی با هم صحبت کردند . بعد حضرتِ علی ( ع ) را صدا کرد و گفت : « علی جان ! در خانۀ خود با هم مهربان باشید . همانا فاطمه پارۀ تن من است . هر که فاطمه را شاد کند مرا شاد کرده و هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است . » و به فاطمه ( ع ) فرمود : « هر کس علی را یاری کند مرا یاری کرده و هر کس او را دشمن دارد مرا دشمن داشته است . »

پس از مدتی حضرت علی ( ع ) و فاطمه ( ع ) به خانه ای از خشت و گل که در جوار خانۀ پیامبر ( ص ) ساخته شده بود ، آمدند . اتاقی که هفت ذراع درازا و پهنا داشت ، با یک درِ یک‎لنگه که به داخل مسجد رسول خدا ( ص ) باز می شد و حیاطی کوچک با دری از خارج که تا پایان زندگی در آن سکونت می کردند و در همین خانۀ کوچک و زندگی مختصر بود که فرزندانی چنان بزرگوار مانند امام حسن و امام حسین و زینب کبری ( ع ) پرورش یافتند .

موضوعات: ,,,

برچسب ها: عروسی خوبان , به یاد شهدا و حجاب ,

[ بازدید : 466 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 27 خرداد 1394 ] 20:47 ] [ نویسنده (2) ]

[ ]

مطالب مرتبط

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]