یاد شهدا و حجاب

این سایت شامل مطالبی در مورد (شهدا، حجاب، وصیت نامه، امامان و غیره می باشد.

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ یاد شهدا و حجاب خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

معرفی نوجوانان و جوانان در کربلا

كودك و نوجوان و عاشورا

يكى از جلوه‏ هاى باشكوه حركت كاروان امام حسين عليه‏السلام ، حضور كودكان همراه امام حسين عليه‏السلام و خاندان مكرم ايشان است. اين حضور شورانگيز به شكوه حركت امام حسين عليه‏السلام رنگ و بوى خاصى بخشيد. برخى از اين جلوه ‏ها عبارتند از:
على اصغر عليه‏السلام
يكى از فرزندان امام حسين عليه‏السلام نوزاد شيرخوارى بود كه از تشنگى در روز عاشورا بى ‏تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از ياران و فرزندانم، كسى جز اين كودك نمانده است. نمى ‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى ‏تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است كه فرمود: «اِنْ لَمْ‏تَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت‏وگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد. امام حسين عليه‏السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.

كودك و نوجوان و عاشورا

يكى از جلوه‏ هاى باشكوه حركت كاروان امام حسين عليه‏السلام ، حضور كودكان همراه امام حسين عليه‏السلام و خاندان مكرم ايشان است. اين حضور شورانگيز به شكوه حركت امام حسين عليه‏السلام رنگ و بوى خاصى بخشيد. برخى از اين جلوه ‏ها عبارتند از:
على اصغر عليه‏السلام
يكى از فرزندان امام حسين عليه‏السلام نوزاد شيرخوارى بود كه از تشنگى در روز عاشورا بى ‏تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از ياران و فرزندانم، كسى جز اين كودك نمانده است. نمى ‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى ‏تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است كه فرمود: «اِنْ لَمْ‏تَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت‏وگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد. امام حسين عليه‏السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.
رقيه
دختر سه يا چهار ساله ابا عبداللّه ‏الحسين عليه‏السلام است كه در سفر كربلا، همراه اسيران اهل‏بيت بود و در شام، شبى، پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بى‏تابى كرد. خبر به يزيد رسيد. به دستور او، سر مهطر امام عليه‏السلام را نزد او بردند. رقيه از اين منظره، بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (كه محل اقامت موقت اهل‏بيت عليهم‏السلام بود) جان داد.
امام محمدباقر عليه‏السلام
تنها فرزند امام سجاد عليه‏السلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليه‏السلام معروف به ام عبدالله است. در كربلا، سه سال و نيم بيشتر نداشت و حوداث خونين عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خويش ثبت كرد.
قاسم بن الحسن
نوجوانى نابالغ بود كه روز عاشورا در كربلا حضور داشت. وى فرزند امام ‏حسن عليه‏السلام بود و برخى مادرش را رمله و برخى نفيله مى ‏دانند. وى با اصرار زياد، عمويش حسين عليه‏السلام را راضى كرد تا به ميدان برود. حميد بن مسلم مى ‏گويد: «در اين گير و دار بوديم كه ديدم پسركى به سوى ما مى ‏آيد كه چهره ‏اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشيرى و در تنش، پيراهنى و اِزارى و نعلينى پوشيده بود كه بند يكى از آن دو پاره بود و فراموش نمى‏ كنم كه آن بند كفش پاى چپش بود. عمرو بن سعيد بن نفيل ازدى از وى چون او را ديد، گفت: «به خدا سوگند! اكنون بر او حمله مى ‏برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از اين كار چه هدفى دارى؟ همان كسانى كه دور او را گرفته ‏اند و حتى يك نفر از ايشان را باقى نمى‏ گذارند، او را كفايت مى ‏كنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم كرد». سپس بر او حمله كرد و پيش از آنكه اين نوجوان روى برگرداند، با شمشير چنان بر سرش كوبيد كه فرقش شكافته شد. پسرك با صورت به زمين افتاد و فرياد زد: «اى عمو جان!» و با اين كلمه از حسين عليه‏السلام يارى خواست.در زيارت ناحيه مقدسه درباره وى چنين آمده است: «سلام بر قاسم، پسر امام حسن عليه‏السلام ، آن نوجوانى كه دشمن فرقش را شكافت و لباس جنگى ‏اش را ربود. آن‏گاه كه عمويش، حسين عليه‏السلام را به كمك طلبيد، مانند بازِ تيزپروازى بر بالين او حاضر شد. در اين هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومى كه تو را كشتند. آنان كه جد و پدر بزرگوار تو در روز قيامت، دشمنشان است».سپس حسين عليه‏السلام پيكر او را از زمين برداشت و به سينه چسبانيد و به جانب خيمه‏ ها برد، درحالى ‏كه پاهاى آن نوجوان، به زمين كشيده مى ‏شد و در كنار فرزند جوانش على اكبر و ديگر شهيدان خاندان خويش بر زمين نهاد.
عبد اللّه‏ بن حسن بن على عليه‏السلام
وى نوجوان 11 ساله و فرزند امام حسن مجتبى عليه‏السلام بود كه روز عاشورا وقتى ديد سيد الشهداء عليه‏السلام بر زمين افتاده است، براى دفاع از عموى مظلومش به سوى ميدان شتافت و جنگيد و عده ‏اى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد. برخى هم نقل كرده‏ اند، حرمله با شمشير، دست او را كه در آغوش عمويش حسين عليه‏السلام قرار گرفته بود، بريد و همان‏جا شهيدش كرد.
عون بن عبدا...
عون، فرزند حضرت زينب عليهاالسلام در كربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضورى فعال داشت و به شهادت رسيد. اين نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود كه به ميدان برود. وى شمارى از دشمنان را به هلاكت رساند و سرانجام به شهادت رسيد. رجزى كه در ميدان جنگ مى ‏خواند، چنين بود: «اگر مرا نمى ‏شناسيد من پسر عبداللّه‏ جعفرم همان كه در بهشت با دو بال پرواز مى ‏كند...». در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:«سلام بر عون فرزند عبدالله بن جعفر، همان طيّار بهشت، هم‏پيمان ايمان، هماورد همگنان، ياور خداى رحمان و تلاوت كنندگان قرآن. خداوند، قاتل او عبدالله بن قطبه طايى را لعنت كند.
محمد بن عبداللّه‏
محمد بن عون عبداللّه‏ نيز شجاعانه قدم به ميدان گذاشت و خود را معرفى كرد و در يك نبرد سنگين، سه سوار و هجده پياده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسيد. در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:«سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر كه جايگاه جدش را در بهشت ديد و پس از برادرش، به شهادت رسيد و نگه‏دار بدن برادر بود. خداوند، قاتل او عامر بن نهشل تميمى را لعنت كند».
طفلان مسلم
محمد و ابراهيم، دو فرزند مسلم بن عقيل بودند كه در حادثه كربلا اسير شدند. ابن زياد دستور داد آن‏دو را زندانى كردند. اين دو نوجوان نابالغ، مدت يك سال در زندان بودند. سپس با كمك «مشكور»، پيرمرد زندان‏بان كه هوادار اهل‏بيت بود، شبانه از زندان گريختند. شب به خانه زنى پناه بردند كه شوهرش در سپاه ابن‏زياد بود. حارث، آن دو را كنار رود فرات برد و بى‏رحمانه سر از تنشان جدا كرد و پيكرشان را در فرات افكند و سرهاى آن دو را براى دريافت جايزه نزد ابن زياد برد.
عمرو بن جُناده انصارى
از شهيدان نوجوان كربلا است كه پدرش در ركاب سيدالشهداء عليه‏السلام شهيد شد. او هنگامى كه خواست به ميدان برود، امام فرمود: «پدر اين جوان كشته شد، شايد مادرش راضى نباشد كه به ميدان رود.» گفت: مادرم دستور داده كه به ميدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. او كه 9 يا 11 ساله بود، به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا كشته شد. نام او در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبداللّه‏ بن مسلم
عبداللّه‏، فرزند مسلم بن عقيل، نوجوانى بود كه همراه دايى و مادرش در كربلا حضور داشت. مادر او رقيه، دختر على عليه‏السلام است. عبداللّه‏ در روز عاشورا، با اجازه حسين عليه‏السلام به ميدان نبرد رفت و اين رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جوانانى را كه در راه دين رسول خدا (ص) شهيد شده ‏اند، ملاقات مى ‏كنم».
عبدالله شمارى از مردان جنگىِ دشمن را در سه حمله از پاى درآورد و سرانجام به دست عمرو بن صبيح صيداوى و اسد بن مالك به شهادت رسيد.
محمد بن مسلم
نوجوانى 12 يا 13 ساله بود كه روز عاشورا در كربلا با امام حسين عليه‏السلام شهيد شد. پس از شهادت عبدالله بن مسلم، جوانان بنى ‏هاشم به طور دسته ‏جمعى، بى ‏اجازه بر دشمن حمله كردند. امام حسين عليه‏السلام فريادى كشيد و آنان را از حمله گروهى بازداشت و با صدايى رسا فرمود: «اى پسر عموهاى من! براى مرگ، شكيبا باشيد.» جوانان اهل ‏بيت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، ولى در اين فاصله، محمد بن مسلم (فرزند ديگر مسلم بن عقيل) به دست ابومرهم ازدى و لقيط بن اياس جُهنى به شهادت رسيد.
عمروبن الحسن
يكى ديگر از كودكانى است كه در كربلا حضور داشت و پس از حادثه عاشورا اسير شد. نقل شده است روزى يزيد به او گفت: آيا با پسرم عبدالله كشتى مى ‏گيرى؟ عمروبن الحسن گفت: نيرويى براى كشتى ندارم ولى با يك چاقو به من و يك چاقو هم به او بده تا با هم بجنگيم. اگر او مرا كشت، من به جدم رسول‏خدا (ص) و پدرم على بن ابى ‏طالب عليه‏السلام مى ‏پيوندم و اگر من او را بكشم، او به جدش ابوسفيان و پدرش معاويه خواهد پيوست.يزيد گفت: «اين خويى است كه من مى ‏شناسم. مار جز مار نمى ‏زايد؟». كنايه از اينكه عمرو بن الحسن، شجاعت و دلاورى را از پدران و اجداد خود به ارث برده است.

نقش كودكان و نوجوانان در نهضت حسينى عليه‏السلام
در جنگ‏ها، اگر نيروهاى نظامى در برابر يكديگر قرار بگيرند، مردم تلفات جانى و مالى آن را عادى مى ‏دانند و عواطف آنان جز براى مدتى كوتاه برانگيخته نمى ‏شود. با اين حال، اگر جنگ به شهرها و مناطق غيرنظامى سرايت كند و زنان و كودكان و نوجوانان و افراد بى‏طرف، طمعه آتش جنگ شوند، حتى انسان‏هاى سنگ‏دل و بى ‏عاطفه نيز عاملان آن را سرزنش مى ‏كنند. در واقعه عاشورا، كودكان و نوجوانان همپاى بزرگ‏سالان، نقش مؤثرى ايفا كردند كه در سه جنبه قابل بررسى است:
الف) زنده نگه داشتن ياد عاشورا
شهادت و اسارت كودكان و نوجوانان در كربلا، دلِ سنگ را مى ‏شكند و ديده هر خشك‏ چشمى را تر مى ‏كند و اين مسئله، سبب زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا مى ‏شود.
ب) هدايت گنه ‏كاران
شهادت كودكان و نوجوانان سبب هدايت گنه‏كاران مى ‏شود؛ زيرا عواطف آنها را برمى ‏انگيزد و آنها را متأثر مى ‏سازد و اشكشان را جارى مى ‏كند. آشكارا است كه اشك چشم، آلودگى ‏هاى دل را شست‏وشو مى ‏دهد و هنگامى كه اين مسئله تكرار شود، سرانجام چشم دل او باز مى ‏شود و چراغ پر فروغ هدايت و كشتى نجات را مى ‏بيند و به آن‏سو حركت مى ‏كند.
ج) پيام ‏رسانى نهضت عاشورا
كودكان و نوجوانان عاشورا يا جنگيدند و به شهادت رسيدند يا به اسارت درآمدند و پيام نهضت عاشورا را به مردم رساندند.

ويژگى‏ هاى الگويى كودكان و نوجوانان عاشورايى

الگوپذيرى و سرمشق گرفتن از رفتار ديگران از ويژگى ‏هايى است كه به حكم آفرينش در وجود انسان به وديعه نهاده شده است. اين ويژگى در گروه سنى كودك و به ويژه نوجوان نمود بيشترى دارد. به همين دليل، در اين قسمت، برخى از ويژگى ‏هاى كودكان و نوجوانان حاضر در كربلا را كه قابليت الگودهى به كودكان و نوجوانان امروزى را دارند، بيان مى ‏كنيم:
الف) ولايت پذيرى
كودكان و نوجوانان عاشورايى، تسليم مطلق مقام ولايت امامِ زمانِ خود بودند و در راه دفاع از امام و آرمان‏هاى او تا پاى فداى جان پيش رفتند.
ـ پيام براى كودكان و نوجوانان امروز:
1. مقام ولايت را بشناسيم.
2. از اوامر و نواهى مقام رهبرى اطاعت كنيم.
3. از مقام رهبرى ـ كه دنباله ولايت خدا، پيامبراعظم (ص) و ائمه اطهار عليهم‏السلام است ـ دفاع كنيم.
ب) عشق به شهادت
يكى از الگوهاى رفتارى آنان، عشق به شهادت و نهراسيدن از مرگ بود. هنگامى كه امام حسين عليه‏السلام نظر قاسم بن الحسن عليه‏السلام را درباره مرگ مى ‏پرسد، مى ‏گويد: «عموجان! مرگ در راه خدا و در ركاب تو، نزد من از عسل شيرين ‏تر است».
- پيام:
- معنى شهادت را درك كنيم.
- از سختى ‏ها و مرگ نهراسيم.
- مقام و رتبه شهيد را بشناسيم.
ج) شجاعت و شهامت
نوجوانان عاشورايى با وجود كمى سن، مردانه در مقابل دشمن وحشى و سنگل‏دل ايستادند و جنگيدند. آنان هنگامى كه پاى در ميدان نبرد مى‏ گذاشتند، با شجاعت هرچه تمام، ابتدا خود را معرفى مى ‏كردند و سپس در ميدان جنگ ده‏ها مرد جنگى را از پاى در مى ‏آوردند.
قاسم بن الحسن عليه‏السلام ، هنگامى كه به ميدان مى ‏رود، با جسارت هرچه تمام، خود را چنين معرفى مى‏ كند: «اگر مرا نمى ‏شناسيد، پس بدانيد من فرزند امام ‏حسن عليه‏السلام نوه پيامبر اسلام (ص) هستم.
به روايتى، وى در ميدان جنگ، 35 مرد جنگى را از پاى درآورد.
عون فرزند حضرت زينب عليهاالسلام نيز در ميدان جنگ چنين مى‏گويد: «اگر مرا نمى‏شناسيد، من پسر جعفر طيارم! آن شهيد راستينى كه در بهشت مى‏درخشد و با بال سبزى كه خداوند به او عطا فرموده است، پرواز مى‏كند. اين افتخار، براى من و او در محشر كافى است».
او 21 سپاهى را به يزيد دوزخ فرستاد.
پيام:
- در برابر دشمنان بايد شجاع بود.
- در برابر سختى ‏ها و مشكلات زندگى بايد با شهامت و دليرى ايستادگى كرد.
- در برابر توطئه ‏هاى دشمن بايد از تمامى وسايل ممكن استفاده كرد.
د) رعايت ادب و اجازه گرفتن از بزرگ‏تر
تمامى نوجوانان حاضر در كربلا، هنگامى كه قصد رفتن به ميدان را داشتند، نزد امام حسين عليه‏السلام آمدند و از ايشان اجازه گرفتند.
پيام:
- همواره و در تمامى لحظات بايد به بزرگ‏تر از خود احترام گذاشت.
- در انجام كارها به ‏ويژه كارهاى مهم بايد به بزرگ‏ترها اطلاع بدهيم.
- در انجام كارها، بر بزرگ‏ترها پيش دستى نكنيم.
توجه به نماز و ارتباط با خدا
كودكان و نوجوانان عاشورايى در سخت ‏ترين لحظات، نماز به جاى آوردند. فرزندان مسلم پيش از شهادت، از قاتل خود درخواست كردند كه نماز بخوانند. هنگامى كه او اجازه داد، وضو گرفتند، دو ركعت به جاى آوردند و دست به مناجات با خدا برداشتند و گفتند: «اى خداوند حى داور! بين ما و اين مرد، تو خود، داورى فرما!».
پيام:
- هيچ گاه نماز را ترك نكنيم.
- نماز، بهترين راه ارتباط با خداست.
- نماز در مشكلات، تسلى دل و مايه صبورى و بردبارى است.
ز) معرفت بالاى دينى و جانبازى در راه اسلام
شناخت حق از باطل و معرفت بالا، نسبت به تعاليم دين و آشنايى با انحراف دين از ويژگى ‏هاى آنان بود. محمد با اينكه نوجوانى بيش نيست، هنگام رجزخوانى در ميدان جنگ مى ‏گويد: «از دشمنان كوردل و پستى كه به جنگ ما آمده و دستورهاى قرآن را وارونه كرده و كفر و طغيان را آشكار كرده ‏اند، به خداوند شكايت مى ‏كنم. سپس شجاعانه جنگيد و به همراه عون به شهادت رسيد. امام محمد باقر عليه‏السلام كه در كربلا كودك خردسالى بيش نبود، وقتى يزيد تصميم به كشتن پدرش امام سجاد عليه‏السلام مى ‏گيرد و نظر مشاورانش را در اين زمينه مى ‏خواهد و آنها پاسخ مثبت مى ‏دهند، به يزيد مى ‏فرمايد: «اى يزيد! اينها براى خوشايند تو، برخلاف هم‏نشينان فرعون رأى دادند. آن‏گاه كه فرعون درباره موسى و هارون با آنها مشورت كرد، گفتند: موسى و برادرش را مهلت بده! اما اينان راى به كشتن ما دادند و اين بى ‏علت نيست.»
يزيد گفت: علت آن چيست؟
فرمود: «آنها عاقل بودند و اينها نادان؛ زيرا جز حرام‏زادگان، پيغمبران و فرزندان آنان را نمى ‏كشند.» يزيد سر به زير انداخت و از كشتن امام سجاد عليه‏السلام صرف‏ نظر كرد.
پيام:
- بايد از مفاهيم دينى درك عميق پيدا كرد.
- بايد اطلاعات و معلومات دينى خود را بالا ببريم.
- در برابر توطئه‏ هاى دشمن بايد هشيار باشيم.
ح) حس مسئوليت نسبت به كوچك‏تر از خود
هنگامى كه قاتل مى‏ خواهد سر فرزندان مسلم را از تن جدا كند، برادر بزرگ‏تر ابتدا از قاتل مى‏ خواهد كه چون مادر، برادر كوچك‏تر را به او سپرده است، ابتدا او را بكشد تا شاهد كشته شدن برادر كوچك‏تر خود نباشد.
پيام:
- علاقه و محبت شديد نسبت به برادر.
- وظيفه ‏شناسى و احساس مسئوليت نسبت به كوچك‏تر از خود.
ط) وفادارى
كودكان و نوجوانان عاشورايى، با وجود كوچكى و كمى سن، وفادارترين نوجوانان جهان بودند؛ زيرا آنانى كه توان جنگيدن و مبارزه نظامى را داشتند، در ركاب عموى خود جنگيدند تا به شهادت رسيدند و آنانى كه توان مبارزه را نداشتند، به اسارت درآمدند و پيام مظلوميت و حقانيت شهداى كربلا را به گوش جهانيان رسانيدند.
- پيام:
- به عهد خود وفادار باشيم.
- در امور مورد رضايت حق‏تعالى نسبت به اقوام، دوستان و ياران، باوفا باشيم و آنها را در لحظه ‏هاى سخت تنها نگذاريم.

الگوگيرى نوجوان امروز از نوجوان عاشورايى
نوجوان امروز، در انقلاب اسلامى ايران تمام توان خود را به كار گرفت و پا به پاى بزرگ‏ترها در راه سرنگونى حكومت شاهن شاهى تلاش كرد. او با شركت در راه‏پيمايى، شعار دادن عليه نظام، كمك به نيروهاى انقلابى، مجروحان و فراريان، پخش اعلاميه و حتى دادن جان خود در اين راه ثابت كرد كه ادامه‏ دهنده راه نوجوان عاشورايى است. نوجوان امروز، در هشت سال دفاع مقدس ثابت كرد كه هم‏چنان وفادار است، عاشورا را فراموش نكرده و در راه حفظ دين و وطن، حاضر به هر نوع جانبازى است. نوجوان عاشورايى، الگوى محمدحسين فهميده و بهنام محمدى است كه هيچ هراسى از مرگ نداشتند و با اراده خود، شهادت را انتخاب كردند.نوجوان امروز، نوجوان فلسطينى است كه سال‏هاست با سنگ و چوب، در مقابل سربازان رژيم اشغال‏گر قدس ايستادگى كرده است و پيام‏رسان مظلوميت مردم فلسطين به گوش جهانيان است. نوجوان فلسطينى همچون قاسم، محمد، عون و... از مرگ نمى ‏هراسد و جان خود را در راه دفاع از آرمان‏هايش فدا مى ‏كند. نوجوان امروز، به مقام ولايت خود، بنيان‏گذار انقلاب اسلامى و رهبر معظم انقلاب، عشق مى ‏ورزد، به او به ديده احترام مى ‏نگرد و به سخنانش گوش جان مى ‏سپرد. نوجوان امروز، تمام تلاش خود را به كار مى ‏گيرد تا در عرصه ‏هاى علمى، توانايى خود را به جهانيان ثابت كند و با كسب رتبه ‏هاى بالا در مسابقه‏ هاى علمى، پيام قدرت و توان‏مندى نوجوان مسلمان را به گوش جهانيان برساند.

جوانان و نوجوانان در کربلا

گرچه در کارنامه حيات اجتماعي بشر، حماسه ‏هاي بسيار بزرگي در طول تاريخ به ثبت رسيده است، اما به اعتراف بسياري از صاحب‏نظران، هيچ يک از رخدادهاي تاريخي قابل مقايسه با حماسه عاشوراي امام حسين ‏عليه السلام نيست. در تمام حرکت‏هاي بزرگ اصلاح‏طلبانه و انقلاب‏هاي رهاي ي‏بخش حساس‏ترين مسئوليت‏ها بر عهده نيروهاي توانمند جوان قرار داده مي‏شود. در نهضت عاشورا نيز مهمترين و سرنوشت ‏سازترين نقش‏ها را نيروهاي جوان عهده دار بودند که طي آن هفتاد و دو تن از بهترين مردان شهيد شدند.امام رضا ( عليه‌السلام) به «ريان ابن شبيب‏» فرمود: «اي پسر شبيب! هجده نفر از ما بني‏ هاشم در کربلا شهيد شدند که در روي زمين نظير نداشتند. اين هجده نفر به استثناي فرمانده لايق و پيشواي عالي‏قدر خود امام حسين (عليه‌السلام) که پنجاه وهفت ‏ساله بود، همه جوان بودند؛ جوانان سي و پنج ‏ساله و کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! ساير جانبازان کربلا نيز اکثرا نسل جوان بودند. در حقيقت مي‏توان گفت اکثريت فداکاران قهرمان کربلا را جوانان تشکيل مي‏دادند».به گفته منابع، برخي از آنان سخت و برخي ديگر عادي مي‌جنگيدند و گروهي همانند عبدالله بن حسن (عليه‌السلام) با سپر كردن دست، به دفاع از امام مي‌پرداختند؛ آنان همچنان كه آگاهانه و بدون اكراه به كاروان امام پيوسته بودند، با شور و شوق و عشق و ايمان و اخلاص پا به عرصه نبرد مي‌گذاشتند.آن‌ها علاوه بر ايفاي نقش رزمي، در زمينه فرهنگي نيز فعال بودند و آن را مقدم بر نبرد دانسته، ابتدا به مقابله با تهاجم فرهنگي دشمن و سپس در قالب رجزها و اشعار به معرفي امام (عليه‌السلام) و زدودن غبار جهل و ناداني كوفيان پرداختند.

از اقدام آن‌ها در معرفي پيامبر (ص) و امامشان معلوم مي‌شود كه تبليغات سوء و هجمه فرهنگي دشمن شخصيت آن‌ها را ترور كرده و از آنان چهره‌اي غير واقعي به مردم ارائه داده است و همان تهاجم فرهنگي بوده كه زمينه تهاجم نظامي را فراهم كرده و ميزبان را با شمشير آخته به استقبال ميهمان برده است؛ چنان‌كه از موضوع قرار گرفتن دفاع و حمايت از دين و امام در تبليغ دين استفاده مي‌شود كه تصور و انديشه سپاه كوفه از حضور حسين بن علي و يارانش در ميدان نبرد دست‌يابي بر اهداف دنيوي و مادي بوده و او بر خليفه مسلمين خروج كرده است. دستگاه حكومتي يزيد هم از ابتدا بر اين امر واقف بود كه بايد حسين و يارانش را ياغي، آشوب‌گر، خارجي و خشونت‌طلب و خود را پاس‌دار صلح و امنيت و حامي دين و منافع مردم معرفي كند. از اين روست كه با گستاخي تمام، حسين (عليه‌السلام) و يارانش، سپاه كفر و يزيد و لشكريانش، سپاه اسلام خوانده مي‌شوند، چنان‌كه وقتي دستور حمله بر سپاه حسين بن علي (عليه‌السلام) صادر مي‌شود، فرياد عمربن‌سعد بلند شده و خطاب به سپاهيان يزيدبن‌معاويه مي‌گويد:«يا خيل الله اركبي و بالجنه ابشري»؛ اي سپاهيان خدا! بر مركب سوار شويد و به بهشت دل خوش داريد.يزيديان را سپاه خدا دانسته، وعده بهشت مي‌دهند، ولي حسين بن علي (عليه‌السلام) را بشارت آتش و جهنم، فرياد به نام حق «يا حسين! ابشر بالنار؛ اي حسين! به آتش بشارتت باد».

از حلقوم ناپاك عبدالله بن حوزه به گوش رسد و اسيران دربند جهل و ناداني، همچنان ناآگاه. در چنين شرايطي براي ياران و سپاهيان حسين بن علي (عليه‌السلام) درد ناشي از نيزه و شمشير، گواراتر از جهل و ناداني مردم بود. از اين رو مسئوليت تبليغ و آگاه كردن مردم، براي آنان وظيفه و جهادي ديگر در جبهه فرهنگي به شمار مي‌آمد كه همزمان در حضور در جبهه نظامي، در آن جبهه نيز حضوري فعال داشتند و چنان كه اشاره كرديم، قبل از مقابله نظامي به مبارزه با تهاجم فرهنگي برخاسته و در آن شرايط بحراني و دشوار، در فرصت‌هايي هرچند كوتاه، با ايراد رجزهاي روشنگرانه و هدف دار خود به بيان حقايق و واقعيت‌ها پرداختند و بهانه ندانستن و نشناختن را از كوفيان گرفتند.هنگامي که يزيد بن معاويه شرافت و فضيلت را لگدکوب مي‏کرد، اين جوانان فداکار مردانه قيام کردند. سيماي جواني اين جوانان پر شور و از جان گذشته تا هميشه در تاريخ رستاخيز حسيني مي‏درخشد. آري چهره تابناک آن جوانان بود که تلؤلؤ خاص قيام تاريخي حسين (عليه‌السلام) را در دل قرن‏ها به ‏يادگار باقي نهاد.

ويژگي‏هاي جوانان کربلا
موفقيت در انجام مسؤوليت‏هاي خطيري كه بر عهده يكايك ياران امام حسين (عليه‌السلام) در كربلا نهاده شده بود، جز از طريق آراسته بودن به فضيلت‏هاي والاي انساني و الهي امکان‏پذير نمي‏باشد. بدون شك وجود مجموعه اي از صفات و ويژگي‌هاي برجسته انساني در جوانان و نوجوانان كربلا بود كه آنان را به عنوان دلاورمردان تاريخ و اسوه همه ايثارگران بعد از خود در طول تاريخ زنده نگهداشته و جاودانه كرده است. در اينجا به برخي از ويژگي ‏هاي جواناني که تا آخرين قطره خون خويش از رهبري و اهداف والاي اين نهضت دفاع کردند، اشاره مي‌شود. اميد که اين‏ نوشتار ناچيز به آشنايي بيشتر نسل جوان جامعه اسلامي با اسوه و الگوهاي جاودان نهضت عظيم عاشورا کمک نمايد.
1. ايمان راسخ:
جوانان پاکباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانواده ‏هاي مؤمن و پرهيزکار، به کامل‏ترين مراحل ايمان دست ‏يافته و در راه حاکميت احکام الهي آماده شهادت بودند.وقتي امام حسين (عليه‌السلام) در مسير کربلا در منزل «قصر بني مقاتل‏» به دنبال خوابي که ديده بودند، جمله «انالله و انا اليه راجعون‏» را بر زبان آوردند. «علي اکبر» جلو رفت و علت را جويا شد. حضرت فرمود: «اسب سواري جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان مي ‏آيد.» علي اکبر گفت: «پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا که ما برحقيم» علي اکبر گفت: «پس ما را باکي از مرگ نيست».[بديهي است اين‏گونه از خود گذشتگي حکايت والاي يقين و ايمان دارد. لذا وقتي علي ‏اکبر به عنوان اولين شهيد از بني‏هاشم عازم ميدان شدند، در توصيف ويژگي‏هاي اخلاقي و کمالات بلند الهي او فرمودند: پروردگارا شاهد باش که به مبارزه اين مردم ستمگر جواني را، که شبيه ‏ترين مردم از نظر خلقت و اخلاق و گفتار به رسول تو بود، فرستاديم و ما هرگاه اشتياق ديدار پيامبرت را پيدا مي‏کرديم به چهره او نگاه مي‏کرديم.

در شب عاشورا نيز وقتي امام حسين ‏عليه السلام به اصحاب خود مژده شهادت در راه خدا مي‏دادند، ناگهان حضرت قاسم، فرزند امام مجتبي ‏عليه السلام رو امام کرده فرمودند: عموجان! آيا اين فيض بزرگ شامل حال من نيز خواهد شد؟! امام حسين ‏عليه السلام در حالي‏که سخت تحت تاثير برادرزاده مهربان قرار گرفته بود، از او پرسيدند: پسرم مرگ در کام تو چه طعمي دارد؟ عرض کرد: مرگ در راه حق براي من شيرين‏تر از عسل است! آن‏گاه امام ‏عليه السلام فرمودند: آري به خدا سوگند تو نيز يکي از کساني خواهي بود که فردا به فيض عظيم شهادت نائل مي‏آيي. وي از شنيدن اين خبر بسيار خوشحال گشت.
2. بصيرت:
در دوران حاکميت ‏حکومت اموي، به دليل تبليغات زهرآگين عليه خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله، تشخيص حقانيت امام حسين‏ عليه السلام کار آساني نبود و حتي بسياري از سياستمداران بزرگ تحت تاثير وضع حاکم، قيام آن حضرت را مورد انتقاد قرار مي‏دادند و افراد به اصطلاح خيرخواه، به امام ‏عليه السلام توصيه مي‏کردند که دست از مخالفت ‏با يزيد برداشته با او به گونه‏اي مصالحه کنند! در چنين موقعيتي عده‏اي از جوانان با بصيرت به ضرورت قيام امام حسين‏ عليه السلام پي برده و با تمام وجود به حمايت از او پرداختند و لحظه‏اي در اين راه به خود ترديدي راه ندادند. امام صادق‏ عليه السلام در يک مورد وقتي به توصيف صفات و فضيلت ‏بي‏نظير فرمانده و پرچمدار لشکريان امام حسين مي‏پردازد، مي‏فرمايند: خدا رحمت کند عموي ما عباس را او از بصيرت و ژرف بيني بسيار نافذ و ايمان بسيار استوار برخوردار بود. به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در نهايت هم به فيض شهادت نايل آمد. در جايي ديگر، در اين باره در زيارتنامه آن حضرت مي‏خوانيم: گواهي مي‏دهم که تو در امر دين و اعتقادات هيچ‏گونه سستي از خود نشان ندادي و از روي علم و آگاهي و بصيرت کامل به انجام وظيفه پرداختي و به شايسته‏ترين انسان اقتدا کردي و در اين مسير به شهادت رسيدي.آري، به برکت همين بينش ژرف و بصيرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسين (عليه السلام) جداسازد.
3. وفاداري:
در فرهنگ اسلامي وفا از نشانه ‏هاي ايمان است. پيامبراکرم‏صلي الله عليه وآله بارها تاکيد مي ‏فرمودند: هر کس به خدا و عالم آخرت ايمان آورد، بايد وفاي به عهد و پيمان را لازم بشمارد و از آن تخلف ننمايد.بارزترين صفت جوانان کربلا، وفاداري آنان به امام زمانشان است. چرا در سخت‏ترين شرايط، حاضر نشدند عهدي را که با امام خود بسته بودند نقض کنند. در ميان اصحاب اباعبدالله، حضرت ابوالفضل العباس در آراستگي به اين فضيلت از جايگاه امتياز ويژه‏اي برخوردار بودند. نام عباس بن علي ‏عليه السلام، هميشه با صفت وفا قرين است.در عصر تاسوعا شمر از سوي عبيدالله بن زياد، امان‏ نامه‏اي را براي آن حضرت و برادرانش آورد. او در پاسخ به شمر فرمود: ما هرگز نيازي به امان شما نداشته ‏ايم و نداريم. براي ما امان الهي کفايت مي‏کند خداوند بر تو و بر اماني که براي ما آورده‏اي لعنت کند. آيا شما به ما امان مي‏دهيد، ولي فرزند رسول خدا را مورد تعرض قرار مي‏دهيد. هرگز ما حاضر به پذيرش چنين کاري نخواهيم شد.

شب عاشورا نيز زماني که امام حسين‏ عليه السلام همه ياران خود را در خيمه جمع کردند، به آن‏ها فرمودند: هرکس با من بماند سرنوشتش شهادت است. هرکس دوست دارد که از معرکه خود را نجات دهد، هم اينک از تاريکي استفاده کرده و خود را به جاي امني برساند و از ناحيه من در اين‏باره هيچ‏گونه منعي نيست. در ضمن اين مردم با ما کار دارند نه با شما...

چون سخنان امام حسين‏ عليه السلام به پايان رسيد، نخستين کسي که لب به سخن گشود، عباس بن علي‏عليه السلام بود. وي خطاب به اباعبدالله فرمود: براي چه اين کار را بکنيم و تو را تنها بگذاريم آيا اين کار را به خاطر چند روز زنده ماندن انجام بدهيم، هرگز خداوند آن روز را نياورد.با اشاره به نهايت وفاداري علمدار کربلا، امام صادق‏عليه السلام خطاب به روح پاك حضرت عباس مي ‏فرمايند: شهادت مي‏دهم که در برابر جانشين رسول خدا همواره تسليم بودي... هميشه به جهت‏ خدا وفادار ماندي و لحظه ‏اي از خيرخواهي بر او کوتاهي نکردي....
4. ادب:
از ويژگي ‏هاي ديگر ياران امام حسين ‏عليه السلام به ويژه جوانان کربلا آراستگي به فضيلت ادب است و در اين ميان، قمربني‏ هاشم داراي منزلت‏ خاصي است. به شهادت تاريخ، حضرت عباس ‏عليه السلام بدون اجازه در کنار امام حسين‏ (عليه‌السلام) نمي‏ نشست، و هنگامي که اجازه در حضور برادر مي‏ نشست، همانند يک بنده در مقابل مولاي خود بر روي دو زانو در کمال تواضع مي ‏نشست. نقل شده است که آن حضرت در طول عمر خود هرگز امام حسين ‏(عليه‌السلام) را برادر خطاب نکرد بلکه اغلب در صدا زدن امام ‏عليه السلام از تعابيري چون: سرور من، اي پسر رسول خدا، و... استفاده مي‏کرد. گويا فقط يک‏بار، آن‏هم در لحظه ‏اي که پس از نبرد با دشمنان زمان شهادت آن حضرت فرا رسيده بود، امام حسين‏ عليه السلام را با عنوان برادر جان صدا مي ‏زنند.
5. جوانمردي:
يکي ديگر از ويژگي‏هاي جوانان کربلا، جوانمردي و از خودگذشتگي آنان است. در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردي زبانزد است.شايد بارزترين صحنه جوانمردي حضرت ابوالفضل العباس‏ (عليه‌السلام) ، آن لحظه ‏اي است که چون پس از جنگ سخت ‏با دشمنان خود را به شريعه فرات رساند و مشک را پر از آب ساخت تا اطفال امام حسين‏ عليه السلام را سيراب سازد، در همان لحظه وقتي دو دست‏ خود را پر از آب کرد تا کام تشنه خود را با جرعه آب سيراب کند، ناگهان به ياد عطش امام و مولاي خود افتاد و بي‏درنگ آب را بر زمين ريخت و با لب تشنه و در حالي‏که اين دو بيت را زير لب زمزمه مي‏کرد به سمت‏ خيمه‏ هاي امام حسين‏ عليه السلام حرکت کرد: «اي نفس! زندگي بعد از حسين خواري و ذلت است. مبادا بعد از او زنده بماني که دچار اين ذلت ‏شوي. اين حسين است که با لب تشنه در معرض خطر مرگ قرار گرفته است. آيا تو با اين حال مي‏خواهي آب خنک و گوارا بنوشي.
6. پايبندي به احکام و ارزش‏ها:
ويژگي ديگر اصحاب امام حسين ‏(عليه‌السلام) ، پاسداري از احکام الهي و پافشاري بر ارزش‏هاي اصيل ديني است. همانگونه که، خود امام حسين (عليه‌السلام) حتي در بحبوحه جنگ به محض اين‏که متوجه مي‏شوند وقت نماز است، دست از جنگ برداشته مشغول نماز مي‏شوند خواهر بزرگوارشان حضرت زينب ‏(عليها‌السلام) نيز با شهادت حضرت‏، علي‏رغم تحمل آن همه مصائب حتي در شب يازدهم عاشورا نماز شب خود را ترک نمي ‏کنند و طبق معمول پس از نماز شب به راز و نياز و مناجات با پروردگار مشغول مي‏شوند. همان‏طور که بعضي مورخين ذکر کرده‏اند شخصي به نام سهل به سعد نقل مي‏کند که هنگام ورود کاروان اسراي کربلا به شام، در کنار دروازه دمشق بودم که ديدم مردم به جشن و پايکوبي مشغولند. از ديدن اين صحنه و وضع نامناسب اهل‏بيت‏ امام حسين (عليه‌السلام) بسيار متاثر شدم. در فرصتي که به دست آمد خودم را به کنار محمل حضرت سکينه دختر امام حسين‏ (عليه‌السلام) رساندم. خودم را به آن بانوي بزرگوار معرفي کردم. عرض کردم: بانوي من از شيعيان پدر بزرگوار تو هستم اگر کاري داشته باشيد حاضرم آن را انجام دهم.
سهل بن سعد مي‏گويد: حضرت سکينه به محض شنيدن اين سخن به من فرمودند: به نيزه‏داري که اين سر مبارک را با خود حمل مي‏کند بگو کمي جلوتر حرکت کند بلکه مردم مشغول تماشاي سر بشوند و در نتيجه از نگاه کردن به سر و صورت حرم رسول‏ خدا خودداري کنند.از اين حکايت ‏به خوبي روشن مي‏شود که علي‏رغم تحمل داغ پدر و برادران و عموها و... بي‏احترامي‏هاي سربازان بي‏رحم يزيد، در چنان شرايطي نيز لحظه‏اي از «حجاب» اين حکم ارزشمند اسلامي غافل نبوده است. در حد توان تلاش کرده است تا از آن پاسداري نموده و از به خطر افتادن آن جلوگيري به عمل آورد.
7. رشادت:
وهب جواني بيست و پنج‏ساله بود که بعد از اجازه امام حسين (عليه‌السلام) ، به ميدان تاخت و با رشادت عجيبي ‏جنگيد، به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. آن‏گاه هر دو دست او را قطع کردند. او همچنان جنگيد تا او را اسير کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چه صولت و رشادت سختي داري؟» سپس دستور داد گردنش را زدند.
8. صبر و استقامت:
مصائب امام سجاد (عليه‌السلام) از جمله سه ‏شبانه روز تشنگي و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کليه ياران بودن، تاراج خيمه ‏ها و اسارت بانوان اهلبيت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است.
9. ايثار و فداکاري:
نوجوانان و جوانان كربلا در گذشت و فداكاري چنان جلوه ‌نمائي كرده‌اند كه فداكاري از اين نوع را چشم تاريخ به خود نديده است. در شرح حال عبدالله ‌بن الحسن (عليه‌السلام) مي‌خوانيم كه در واقعه كربلا نوجواني 11 ساله بود و در لحظاتي كه شمر بر سينه امام حسين (ع) نشسته بود، خود را بر روي امام انداخت تا از ايشان در مقابل دشمنان دفاع نمايد ولي آن نابكاران ابتدا با ضربت شمشير دست وي را قطع و سپس حرمله با تير وي را در آغوش امام حسين(ع) به شهادت رساند.
10. شجاعت و شهامت:
يكي از بارزترين صفات جوانان كربلا شجاعت و شهامت آنان بود. اين نوجوانان و جوانان شجاع، هريك در مقابل صدها نفر از سپاه شام، با غرور و افتخار ايستادگي نموده و پس از به هلاكت رساندن چندين نفر از آنان، خود به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.صفات پسنديده‌اي مانند عفو و بخشش، ،آزادگي، عزت نفس، اخلاص، رأفت و... از ديگر اوصاف جوانان کربلاست.

شرح حال برخي از جوانان و نوجوانان کربلا

1- عباس بن علي (عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) ، مادرش فاطمه ‏ام‏ البنين و کنيه ‏اش ابوالفضل است. «عباس‏» جواني دلاور، زيبا و بلندبالا بود. وقتي‏که سوار اسب مي‏شد، پاهايش به زمين مي‏رسيد. او علاوه بر مزاياي جسمي، از نظر ملکات روحي و کمالات نفساني نيز بعد از برادرش امام حسين (عليه‌السلام) در ميان همه جوانان و رجال اهل‏بيت (عليه‌السلام) نظير نداشت. ايشان در جنگ‏هاي صفين و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سيماي جذاب و نورانيش، او را «قمر بني هاشم‏» مي‏ خواندند و به خاطر آوردن آب به خيمه‏ ها «سقا» لقب يافت.امام سجاد (عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خدا رحمت کند عمويم را که جان خويش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هايش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسيله آن با فرشتگان در بهشت پرواز مي‏کند. چنانکه خداوند براي جعفر بن ابيطالب قرار داده است».وقتي که امام حسين (عليه السلام) بر بالين خون آلود حضرت عباس (عليه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهري و لست ‏حيلتي.حضرت ابوالفضل در کربلا سي و چهار ساله بود.
2- علي بن حسين، امام زين العابدين (سجاد) (عليه‌السلام): در حادثه کربلا بيست و دو ساله بود و آن‏روزها بيمار بود. همين بيماري نيز باعث گرديد که وي از خطر کشته شدن نجات يابد و دودمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روي زمين باقي بماند.حضرت امام سجاد (عليه‌السلام) مصائب و مشکلات و اذيت‏هاي بسياري را تحمل کرد و با سخنراني‏ها و افشاگري‏هايي در مجالس عبيدالله زياد و يزيدبن معاويه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پايه‏ هاي حکومت اموي گشت.
دوران زندگي آن حضرت را مي‏توان به دو بخش خلاصه کرد:

الف- بيست و دو سال ملازمت‏ با پدر بزرگوارش.
ب- سي و پنج ‏سال دوران امامت، يعني دشوارترين دوران خفقان حکومت امويان، که آن‏حضرت در سخت ‏ترين شرايط به وظيفه امامت ادامه داد و عالي ‏ترين معارف و اخلاقيات و امور سياسي و اجتماعي را در لباس دعا بيان فرمود
.

حضرت امام سجاد (عليه‌السلام) بنابر قول مشهور در بيست و پنج و به قولي دوازده محرم سال نود و پنج هجري قمري به وسيله هشام بن عبد الملک در سن حدود پنجاه و شش سالگي به شهادت رسيد.
3- علي بن الحسين (علي اکبر عليه السلام): پدرش امام حسين (عليه السلام)، و مادرش ليلي دختر ابي مره بود.ايشان به علي اکبر معروف بود و از حيث ‏شجاعت و نبوغ، بهترين يادگار جدش علي بن ابيطالب بود و از لحاظ چهره زيبا و تناسب اندام و خوي نيکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) شبيه ‏تر بود. نخستين شهيد از بني هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گرديد و نزديکترين شهيدي است که در کنار امام حسين (عليه‌السلام) دفن شده است. سن او را از هيجده سال تا بيست و هفت‏سال نقل کرده ‏اند.
4- عبدالله بن علي (عليه السلام): پدرش، علي (عليه‌السلام) و مادرش فاطمه ‏ام‌البنين مي‏باشد که به توصيه برادرش حضرت عباس (عليه السلام) به ميدان کارزار شتافت. او اولين فرزند ام‏ النبين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. سن او در هنگام شهادت بيست و پنج ‏سال بود.
5- عثمان بن علي (عليه السلام): پدرش علي (عليه‌السلام) و مادرش ام‏البنين است. به خاطر علاقه شديدي که حضرت علي (عليه‌السلام) به «عثمان ابن مظعون‏» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وي دومين فرزند ام‏البنين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.[18]
6- جعفر بن علي (عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مادرش فاطمه ‏ام‌البنين مي‏باشد. امام علي (عليه‌السلام) به واسطه علاقه و محبتي که به برادرش «جعفر طيار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد.امام حسين (عليه‌السلام) به وي فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان) شهيد ببينم. وي در هنگام شهادت نوزده سال سن داشت. اين سه برادر و حضرت عباس (عليه‌السلام) ، امان نامه شمر (لعنت‌‏الله عليه) را رد کردند و امام حسين (عليه‌السلام) را تنها نگذاشتند.
7- ابوبکر بن علي (عليه السلام): پدرش علي (عليه‌السلام) و مادرش ليلي دختر مسعود بن خالد بود. او را «محمد اصغر» و يا «عبدالله» مي‏خواندند. او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسيد. نوشته ‏اند: جسد بي‏جان او را در آبراه خشکي در کربلا يافتند.
8- قاسم بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش «رمله‏» مي‏باشد.
در شب عاشورا در پاسخ امام حسين (عليه‌السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شيرين‏تر از عسل‏».
او پس از اصرار زياد از امام حسين (عليه‌السلام) اجازه به ميدان رفتن گرفت و اين‏چنين رجز مي ‏خواند:
اگر مرا نمي شناسيد، من پسر حسن (عليه‌السلام) هستم كه او فرزند پيامبر برگزيده و امين خداست. اين حسين است كه همانند اسير در ميان گروهي از مردم به گروگان گرفته شده است. خدا آنها را از بارانش سيراب نكند.او کارزار سختي نمود و با اينکه نوجواني کم سن و سال بود، پس از کشتن سي و پنج نفر از دشمنان، در نهايت ‏بر اثر ضربت ‏شمشير نقش بر زمين گشت و به شهادت رسيد. سن او سيزده سال بود.
9- ابوبکر بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش کنيز آن حضرت بود. او از مدينه همراه عمويش امام حسين (عليه‌السلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به ميدان آمد و جنگيد تا به فيض شهادت نايل گشت.
10- عبدالله بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش، دختر شليل بن عبدالله مي‏باشد. عبدالله در کربلا نوجواني بود که به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين (عليه‌السلام) را زخمي و بي‏ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نمي‏شوم‏». در آن هنگام شمشيري به طرف امام حسين (عليه‌السلام) روانه شد. عبدالله دست‏خود را سپر شمشير قرار داد و دستش به پوست آويزان شد و فرياد زد: «عموجان‏» ! حسين (عليه السلام) او را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: برادرزاده! بر اين مصيبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خير نما، زيرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق مي‏کند. ناگاه حرمله بن کامل تيري بر او زد و او در دامان عمويش حسين (عليه‌السلام) به شهادت رسيد. وي نوجواني يازده ساله بود.
11- عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زينب (عليها السلام) بود. او در اوايل راه مکه به کربلا، در «وادي عقيق‏» به امام حسين (عليه‌السلام) پيوست. او در روز عاشورا به ميدان نبرد شتافت و شمشير زد تا به شهادت رسيد.
مي‏نويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسين (عليه‌السلام) مصيبت مرا آسان مي‏کند... .»
12- محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء مي‏باشد. او با برادرش «عون‏» در راه مکه به کربلا در «وادي عقيق‏» به امام حسين (عليه‌السلام) پيوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد. وقتي خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «اگر چه من توفيق ياري حسين را نيافتم، ولي با تقديم پسرانم او را ياري کردم.»
13- عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقيل و مادرش، رقيه دختر حضرت علي (عليه‌ا‌لسلام) مي ‏باشد. وي در روز عاشورا در ميدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوي او تيري رها کرد و و عبدالله دستش را روي صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيري کند. تير دستش را به پيشاني دوخت. تيري ديگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا اين‏گونه بود. عبدالله، چهارده سال داشت.
14- محمد بن مسلم: پدرش مسلم‏بن‏عقيل و مادرش از کنيزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله‏» در حمله دسته جمعي فرزندان ابيطالب به دشمن شرکت کرد، سپس به شهادت رسيد. او سيزده ساله بود.
15- عبدالرحمن بن عقيل: پدرش، «عقيل‏» برادر علي (عليه السلام) و مادرش از کنيزان است. وي از عموزادگان امام حسين (عليه‌السلام) است. امام حسين (عليه السلام) فرياد زد: «اي عموزادگان من! صبر و مقاومت پيشه سازيد... بعد از اين ديگر هرگز سختي و مصيبتي نخواهيد ديد.» وي در روز عاشورا در حمله دسته ‏جمعي فرزندان ابيطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسيد.
16- جعفر بن عقيل: پدرش «عقيل‏» و مادرش «خوصاء» مي‏باشد «جعفر» در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالي که مادرش جلوي خيمه ايستاده بود و او را نظاره مي‏کرد، به شهادت رسيد.
17- سيف بن الحارث «الهمداني‏»
18- مالک بن عبدالله «الهمداني‏»
19- شبيب

«سيف‏» و «مالک‏» پسر عموي يکديگر بودند و به همراه غلامشان «شبيب‏» به سپاه امام حسين (عليه‌السلام) پيوستند. روز عاشورا آن دو در حالي که مي‏ گريستند، به خدمت ‏حضرت رسيدند. امام فرمود: «چرا گريه مي‏کنيد؟» آن دو گفتند: فدايت‏ شويم، براي خودمان گريه نمي‏کنيم، ولي براي شما گريه مي‏کنيم که در محاصره دشمن قرار گرفته ‏ايد و ما بيش از جانمان چيزي نداريم تا با آن از تو حمايت کنيم.» حضرت به آن‏ها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد.» آن‏ها در حالي‏که يکديگر را حمايت مي‏کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسيدند. غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد.
20- عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بين راه به امام (عليه‌السلام) ملحق شد و حربن يزيد خواست نگذارد. امام (عليه‌السلام) فرمود: «اين‏ها ياران منند و نبايد آن‏ها را از اين کار باز داري‏» آن‏ها به امام ملحق شدند و راهنماي آن‏ها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداي حمله اول ذکر کرده است. ديگران گفته‏اند با پدرشان در يک‏جا شهيد شدند و اين قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.

21-عمرو بن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) و از ياران علي (عليه‌السلام) بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسين(عليه‌السلام) پيوست. در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولي به سوي حسين (عليه‌السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تيرها به صورت و سينه‏اش برخورد مي‏کرد تا آسيبي به امام حسين (عليه‌السلام) نرسد.
او در حالي‏که بدنش پر از جراحت‏شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: «يابن ‏رسول الله! آيا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوي من خواهي بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
22- عمرو بن جناده: عمرو که جواني بيست و يک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حريم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن.» او بعد از اجازه از امام حسين (عليه‌السلام) به دشمن حمله کرد و همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسين (عليه‌السلام) پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر يکي از سپاهيان عمربن‏سعد زد و او را به هلاکت رساند.

23 و 24- عبدالله و عبدالرحمن بن عروه: اين دو برادر از اشراف و دليران کوفه بودند و جدشان از ياران علي (عليه السلام) بوده است. آن‏ها در کربلا به امام حسين (عليه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست داريم که در برابرت مبارزه کرده و از حريم تو دفاع کنيم.» حضرت به آن‏ها فرمود: «آفرين بر شما باد.» اين دو برادر در نزديکي امام (عليه‌السلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهيد شدند. در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي عبدالله و عبدالرحمن ابن عروه بن حراق الغفاريين‏»
25 و 26- وهب و همسرش (هانيه)
وهب مردي دلاور و از مسيحيان کوفه بود که با ديدن معجزه امام حسين (عليه السلام) و با شنيدن پيام امام (عليه السلام) با همسر و مادر خود به سوي کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصيه مادرش و اجازه امام حسين (عليه‌السلام) به ميدان رفت و با صولت عجيبي جنگيد، به‏ طوري که نوزده سوار و بيست پياده را کشت و سپس هردو دستش را قطع کردند. وهب همچنان جنگيد تا به شهادت رسيد. پس سر بريده او را به سوي لشکر امام حسين (عليه‌السلام) انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشيد و سپس آن را به سوي دشمن انداخت. امام حسين فرمود: «اي مادر وهب به خيمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.» وهب هنگام شهادت بيست و پنج ‏سال داشت. او و خانواده‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودند و در پيکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه و تير ديده مي‏شد.«هانيه‏» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خون‏هاي پيکر او را پاک مي‏کرد و گفت: «بهشت‏ برتو گوارا باد». شمر وقتي او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. اين نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين (عليه‌السلام) به شهادت رسيد.
27 و 28- عبدالله و عبيدالله بن يزيد: «عبدالله‏» و «عبيدالله‏» همراه پدرشان «يزيد» که از شيعيان بصره بودند همراه عده‏اي ديگر از بصره بيرون آمده و در محلي به نام (ابطح) در نزديکي مکه به امام حسين (عليه‌السلام) پيوستند.در روز عاشورا «عبدالله‏» و «عبيدالله‏» در حمله اول که دسته جمعي بود، به شهادت رسيدند.
29- عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شيعيان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند، ولي پيش از آغاز درگيري، به امام حسين (عليه السلام) پيوستند.«عبدالرحمن‏» و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسيدند.
30- عمار بن حسان: از شيعيان مخلص و از شجاعان دلير و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علي (عليه السلام) بود. عمار از مکه در خدمت امام (عليه‌السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فيض عظيم شهادت نائل گشت.
31- حبشي بن قيس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبيله نهم است. او در ايامي که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسيد.


اميد آنکه با تامل و تفکر در ايثار و فداکاري اين جوانان، آنان را اسوه زندگي خويش قرار دهيم.

موضوعات: شهدا,,,

برچسب ها: معرفی نوجوانان و جوانان در کربلا , به یاد شهدا و حجاب ,

[ بازدید : 476 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 6 خرداد 1394 ] 15:51 ] [ یا مهدی ]

[ ]

مطالب مرتبط

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]