1- بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) :
- در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجیم.
- بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه ی مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند.
- من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا می خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند.
- اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد ، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید.
- بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر داده اند.
- تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیه ی خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد.
- ملتی که در خط اسلام ناب محمدی (ص) و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجر گرایی و مقدس نمایی است ، باید همه ی افرادش بسیجی باشند.
2- رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
- بسیج ، یعنی نیروی کارآمد کشور برای همه ی میدان ها
- انکار بسیج و بی احترامی به آن یا نابخردانه است یا خائنانه است.
- شما جوانان بسیجی و جوانان مومن ، آگاهی را با احساس مسئولیت و شور و شعور همراه گردید.
- هر یک از آحاد قشرهای مختلف جامعه که دارای روحیه حساس مسئولیت و ایمان باشد ، بسیجی است.
- بسیاری از پیشرفت ها و موفقیت های نظام اسلامی در عرصه های مختلف مرهون تفکر و میل بسیجی است.
- فرزندان بسیجی ام با حضور خود در هر صحنه ای که لازم است ، دشمنان زبون را مرغوب و منکوب سازند.
- ایمان عاشقانه ، ایمان عمیق ، ایمان توام با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است ، باعث درخشان شدن بسیج شد.
- اگر بسیج در دوران پس از جنگ نبود و اگر امروز هم نباشد ، کمیت این انقلاب و این نظام و همه حرکت های سازنده ی این کشور لنگ است.
- تا وقتی که این کشور و این ملت به امنیت احتیاج دارد ، به نیروهای بسیج ، به انگیزه ی بسیج ، به سازماندهی بسیجی و به عشق و ایمان بسیجی احتیاج است.
3- دیدگاه مهندس میرحسین موسوی :
- نسل جدیدی که بسیجی نامیده میشود امروز در بوته تاریک ترین شبههها و فتنه ها قرار دارد
- آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان مبارزه کردند؟ یا این قیاسها واهی است و کسانی که اینگونه قیاس میکنند بسیج را ماشینی سرکوبگر میخواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسانهایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ - هویت بسیج چیست؟ دستگاهی بینیت که به فرموده چشمانش را میبندد و دست و پای خواهران و برادرانش را میشکند، یا نهادی مجهز به عمیقترین بصیرتها که میتواند در ظلمانیترین شبهای فتنه راه را از بیراهه تشخیص دهد؟
- قرار نبود بسیج جیره خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد.
موضوعات: ,,بسیج,
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 478 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
بسیج یك حركت اجتماعی است كه در هر جامعه ای با توجه به فرهنگ آن جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاص بوجود می آید . حتی در دوران صدر اسلام نیز به هنگام حمله كفار و منافقین علیه مسلمانان زمانی كه فرمان تشكیل نیروی مبارز علیه آنها داده می شود مسلمانان داوطلبانه در مساجد گردهم می آمدند تا توان خود را از نظر نیروی انسانی و تجهیزات نظامی برای مقابله با دشمنان اسلام بسیج كنند .
باسلام خدمت شما بازدید کنندگان عزیز و ارجمند لطفا از صفحه های دیگر هم بازدید کنید و اگر مطلبی را دوست داشتید و می خواستید آن را برای خودتان بردارید لطفا یا عضو وبلاگ شوید و به وبلاگ ما بعضی وقت هاسربزنید یا نظر به مطالب مابدهید ضمنا عضو زیر 12سال نمی پذیریم.
باتشکر مدیروبلاگ
برچسب ها: به یاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 506 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
امر به معروف و نهی از منکر نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی كه باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می كند كه او ناظر و مراقب همه اموری باشد كه پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت ........
شهيد حاج محمد ابراهيم همت در دومين وصيت نامه بجامانده از خود نوشته است: خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم.
شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل ، چراغا رو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هرکسی زیرلب زمزمه می کردو اشک می ریخت یه دفه آمد و گفت : اخوی بفرماعطر بزن ،ثواب داره آخه الان وقتشه ؟ بزن اخوی بوبد میدی ،امام زمان نمیاد تومجلسمونابزن به صورتت کلی ثواب داره .بعد دعا که چراغارو روشن کردندصورت همه سیاه بود توعطر جوهر ریخته بود بچه هاهم یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند... شاید این شب یکی از آخرین شب های آن دلاوران بوده است که در کنار معنویت بودن کسانی که بامزاح و شو خیدیگران رو نیز به خنده وامیداشتند. شادی روح همه ی شهدا صلوات ...
-------------------------------------------------------------------------------------------------- با کلی دوز و کلک از خانه فرار کردم و رفتم پایگاه بسیج. گفتند اول یک رژه در شهر می رویم و بعدش اعزام. از ترس پدر و مادرم رژه نرفتم و پشت یک عکس بزرگ از امام(ره) پنهان شدم. موقع حرکت هم پرده ماشین را کشیدم تا آنها متوجه من نشوند. بعداً که از جبهه تماس گرفتم پدرم گفت: خاک بر سرت! برات آجیل و میوه آورده بودیم که ببری جبهه
1)الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمیخوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچکس را آنگونه نسوخته باشی.
2)شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به نور ربالارباب اشراق میبخشد.
3)شهادت قلبی است که خون حیات را در شریانهای سپاه حق میدواند و آن را زنده نگه میدارد.
4)شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است.
5)شهید منتظر مرگ نمیماند، این اوست که مرگ را برمیگزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش میمیرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمیگذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت میآمیزد.
موضوعات: شهدا,
برچسب ها: شهید سید مرتضی آوینی , بیاد شهدا و حجاب ,
[ بازدید : 538 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
علی بن رافع سرپرست و خزانه دار بیت المال حکومت علی ( ع ) می گوید : « در میان اوال در بیت المال ، گردنبند مرواریدی بود که از بصره آورده بودند . روزی پیش از عید قربان یکی از دختران امیرالمومنین امام علی ( ع ) پیغام داد که آن گردنبند را به مدت سه روز و به شکل امانت بدهید تا در عید قربان آن را به گردن کنم . من هم دادم و خود را به عنوان ضامن قرار دادم .
روز عید علی ( ع ) آن را بر گردن دختر دید و پرسید : دخترم ! این گردنبند را از کجا آورده ای ؟!
جواب داد : از خزانه دار به عنوان امانتِ ضمانت شده گرفته ام . آن را تا سه روز دیگر برمیگردانم ، ضمناً شوهرم هم از آن آگاه است .
ابن ابی رافع می گوید : همان روز امیرالمومنین مرا خواست و فرمود : آیا به بیت المال خیانت می کنی ؟
گفتم : به خدا پناه می برم که خیانت کنم .
فرمود : پس چرا گردنبند را به دختر من دادی ؟
عرض کردم : آن را به مدت سه روز و امانت داده ام . خودم هم ضامن آن شده ام .
امام ( ع ) فرمود : امروز باید آن را پس بگیری و به جای خود بگذاری ؛ اگر یک بار دیگر مثل این کار را از تو ببینم ، مجازات سختی خواهی شد . و اگر دخترم هم آن را به عنوان امانت از بیت المال نگرفته بود ، دست او را به عنوان دزد می بریدم .
دختر امام وقتی این کلام را شنید به پدر عرض کرد : من که ناشناس نبودم و ضرری هم بر کسی وارد نمی شد آیا دختر خلیفۀ مسلمین حق ندارد روز عید یک گردنبند امانتی داشته باشد ؟
امیرالمومنین علی ( ع ) فرمود : دخترم ! انسان نباید بخاطر هوای نفس ، پای از حق بیرون نهد . زنان مهاجرین با تو یکسان هستند ، مگر به چنین گردنبندی آراسته اند ، تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار بگیری . »
روزی امیرالمومنین ( ع ) به عمار یاسر و عبدالله بن ابی رافع و ابوهیثم تیهان ، ماموریت داد تا مالی را که در بیت المال بود ، تقسیم کنند و به آنها فرمود : « عادلانه تقسیم کنید و کسی را بر کسی برتری ندهید .»
آنها مسلمانان را شمردند و مقدار مال را نیز حساب کردند ، معلوم شد که به هر کس سه دینار می رسد . از مسلمانا طلحه و زبیر اعتراض کردند و گفتند : « آیا این تقسیم نظر خودتان است یا دستور رفیقتان !»
گفتند : « امیرالمومنین چنین دستور داده است . » طلحه و زبیر نزد امام رفتند و به روش تقسیم بیت المال اعتراض کردند .
امام فرمود : « رسول خدا ( ع ) چگونه با شما رفتار می کرد ؟ »
آنها سکوت کردند .
فرمود : « آیا پیامبر ( ص ) بیت المال را به طور مساوی تقسیم نمی کرد ؟ »
گفتند : « آری ! »
فرمود : « آیا سنت پیامبر ( ص ) سزاوارتر است یا سنت دیگران ؟ »
گفتند : « سنت پیامبر ، ولی ما دارای سابقه هستیم و از نزدیکان پیامبر می باشیم . »
حضرت فرمود : « سابقۀ شما بیشتر است ، یا سابقۀ من ؟ نزدیکی من به پیامبر ( ص ) بیشتر است یا شما ؟ »
گفتند : « شما !»
فرمود : « خدمت و سختی هائی که من برای اسلام کشیده ام بیشتر است ، یا شما ؟ »
گفتند : « شما !»
فرمود : « به خدا سوگند ، من و این کارگری که برای من کار می کند ، سهم هر دو نفر ما از بیت المال یکسان است .»
در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکی نزاع می کردند و هر کدام او را فرزند خود می خواند . نزاع را به نزد عمر آوردند . عمر نتوانست این مشکل را حل کند ، از این رو دست به دامان امیرالمومنین علی ( ع ) شد .
علی ( ع ) ابتدا آن دو زن را موعظه و نصیحت فرمود ، ولی سودی نبخشید و ایشان همچنان به مشاجرۀ خود ادامه می دادند .
امیرالمومنین علی ( ع ) وقتی دید نزاع هر لحظه بیشتر می شود چارۀ دیگری اندیشید و دستور داد تا ارّه ای بیاورند . در این وقت آن دو زن گفتند : « یا امیرالمومنین می خواهی با این اره چکار کنی ؟ »
فرمود : « می خواهم فرزند را دو نصف کنم ، برای هر کدامتان یک نصف !»
با شنیدن این سخن یکی از آن دو زن ساکت ماند و دیگری فریاد برآورد : « خدا را ، خدا را یا اباالحسن اگر حکم کودک این است که حتماً باید دو نیم شود من از حق خودم صرف نظر کردم و راضی نمی شوم عزیزم کشته شود . »
آنگاه امیرالمومنین علی ( ع ) فرمود : « الله اکبر ، این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگری بود او نیز به حالش رحم می کرد و بدین عمل راضی نمی شد . »
در این موقع آن زن هم اقرار به حق نمود و به دروغ خود اعتراف کرد و بواسطۀ قضاوت علی ( ع ) حزن و اندوه از عمر برطرف گردید و برای آن حضرت دعای خیر کرد .
جنگ خندق یا احزاب در سال پنجم هجری جنگی سرنوشت ساز بود که امید مشرکین قریش را برای شکست دادن مسلمین ناامید کرد . مهمترین واقعه ای که در این جنگ پیش آمد ، کشته شدن عمروبن عبدود به دست علی ( ع ) بود . حضرت رسول ( ص ) ضربت علی ( ع ) را در روز خندق از عبادت ثقلین والاتر شمرد . تفصیل آن را باید در کتابهای تاریخ مطالعه کرد .
عمروبن عبدود قویترین جنگجوی تاریخ عرب بود و چنان از خود راضی و مغرور بود که وقتی با علی ( ع ) روبرو شد گفت : « تو خیلی جوانی و و حریف من نیستی ، با ابوطالب هم آشنا بودم و میل ندارم تو به دست من کشته شوی . » علی ( ع ) در جواب گفت : « کار ، کارِ آشنائی و پیری و جوانی نیست ، من میل دارم اگر ایمان نیاوری تو را در راه خدا بکشم . »
در روز جمعه ، سیزدهم ماه رجب از سال سیام عامالفیل ، عباس بن عبدالمطلب با یزید بن قعنب و با گروهی از بنی هاشم در برابر خانۀ کعبه نشسته بودند که فاطمۀ بنت اسد پیچیده در چادر عربی ، باردار و با گامهائی که به کندی و به آهستگی برداشته می شدند ، به سوی کعبه آمد و چنگ در پرده های آویختۀ کعبه زد و همان جا نشست .
فاطمه که از درد و رنج زایمان بی تابی می کرد ، رو به آسمان کرد و گفت : « خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهائی که از سوی تو نازل شده اند و نیز به آیین جدم ابراهیم خلیل که خانۀ کعبه را بنا کرده است ، ایمان دارم . خداوندا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در وجود من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما . »
آنگاه دیوار کعبه شکافته شد و فاطمۀ بنت اسد در برابر چشمان حیرت زدۀ عباس و یزید بن قعنب ، وارد خانه شد و شکاف دیوار به هم آمد . بنی هاشم هر قدر تلاش کردند نتوانستند وارد خانۀ کعبه شوند . حتی ابوطالب که به سراغ همسرش آمد نتوانست درِ کعبه را بگشاید . پس از سه روز فاطمه از خانۀ کعبه بیرون آمد . او کودکی را که در آغوش داشت ، به جمعیتی که در انتظار بودند ، نشان داد و رو به ابوطالب گفت : « آنگاه که خواستم از کعبه بیرون بیایم هاتفی ندا کرد : ای فاطمه ! نام این مولود را علی بگذار که خداوندِ علیِ اعلی می فرماید : من نام او را از نام خود برگرفتم . »
امام حسن عسگری ( ع ) از پدران بزرگوارش نقل می کند که رسول خدا ( ص ) فرمود : « هنگامی که آدم و حواء داخل بهشت فردوس شدند ، چشمشان به خانمی افتاد که بر بساطی از بساطهای بهشت نشسته است ، بر سرش تاجی از نور و در دو گوشش دو گوشواره از نور است و از نور جمالش طبقات بهشت نورانی است .
آدم ( ع ) پرسید : یا جبرائیل ! این خانمی که بهشت از نور جمالش نورانی است ، کیست ؟
امام حسن عسگری ( ع ) از پدران بزرگوارش نقل می کند که رسول خدا ( ص ) فرمود : « هنگامی که آدم و حواء داخل بهشت فردوس شدند ، چشمشان به خانمی افتاد که بر بساطی از بساطهای بهشت نشسته است ، بر سرش تاجی از نور و در دو گوشش دو گوشواره از نور است و از نور جمالش طبقات بهشت نورانی است .
آدم ( ع ) پرسید : یا جبرائیل ! این خانمی که بهشت از نور جمالش نورانی است ، کیست ؟
با تولد زینب کبری ( ع ) خانۀ علی ( ع ) دارای سه کودک شد . امام حسن ( ع ) چهار ساله ، اما حسین ( ع ) سه ساله و زینب هم که نوزاد بود . حالا دیگر وقت آن رسیده بود که یک نفر برای کمک به کارهای خانه پیش حضرت زهرا ( ع ) بماند . فضه در اصل ، کنیزی هندی بود که نجاشی فرمانروای حبشه او را به حضرت رسول ( ص ) هدیه داده بود . فضه زنی دانا ، با معرفت و خدا پرست بود . از آن روز که با خاندان پیامبر ( ص ) همنشین شده بود ، فاطمۀ زهرا ( ع ) را بیش از همه دوست می داشت . فضه خود از پیامبر ( ص ) تقاضا کرد که ایشان اجازه دهد او خدمتکار فاطمه ( ع ) باشد .با تولد زینب کبری ( ع ) خانۀ علی ( ع ) دارای سه کودک شد . امام حسن ( ع ) چهار ساله ، اما حسین ( ع ) سه ساله و زینب هم که نوزاد بود . حالا دیگر وقت آن رسیده بود که یک نفر برای کمک به کارهای خانه پیش حضرت زهرا ( ع ) بماند . فضه در اصل ، کنیزی هندی بود که نجاشی فرمانروای حبشه او را به حضرت رسول ( ص ) هدیه داده بود . فضه زنی دانا ، با معرفت و خدا پرست بود . از آن روز که با خاندان پیامبر ( ص ) همنشین شده بود ، فاطمۀ زهرا ( ع ) را بیش از همه دوست می داشت . فضه خود از پیامبر ( ص ) تقاضا کرد که ایشان اجازه دهد او خدمتکار فاطمه ( ع ) باشد . فضه تا آخرین لحظۀ حیات حضرت زهرا ( ع ) با او بود و هیچگاه از او جدا نشد . مردم او را کنیز فاطمه ( ع ) می دانستند و حضرت زهرا ( ع ) هم او را دوست خود می نامید .
بعد از تولد نخستین نوزاد خانواده ، شیر دادن و پرستاری از کودک نیز به کارهای خانه اضافه شد . در این موقع بود که حضرت علی ( ع ) به فاطمه ( ع ) پیشنهاد کرد : « فاطمه جان ! با پدرت مشورت کن تا اگر صلاح می داند برای تو خدمتکاری بیاورد . »
روزی حضرت زهرا ( ع ) برای این منظور به خانۀ پدر رفت ولی درخواست خود را به زبان نیاورد و پس از احوالپرسی به خانه برگشت . روز دیگر که پیغمبر ( ص ) به دیدار ایشان آمده بود ، موضوع درخواست خدمتکار مطرح شد . اما پیامبر ( ص ) باز هم حضرت فاطمه ( ع ) را به چیزی که بیشتر دوست می داشت یعنی به شکر و یاد خدا سفارش کرد و فرمود : « فاطمه جانم آیا می خواهی چیزی به تو یاد بدهم که از خدمتکار برای تو بهتر باشد ؟ »
زندگی روزانه در خانۀ علی ( ع ) خیلی ساده بود . دو همسر جوان در همۀ کارها رضای خدا و سول را راهنمای خود می دانستند و با رهنمود پیغمبر ( ص ) کارهای خارج از خانه را حضرت علی ( ع ) و کارهای داخل خانه را حضرت فاطمه ( ع ) بر عهده داشتند . تنها در روزهائی که حضرت علی ( ع ) در جبهه یا در سفر بود ، خود پیامبر ( ص ) یا یکی از نزدیکان به حضرت زهرا ( ع ) کمک می کردند . کارهای خانه چندان آسان نبود ، زیرا در آ« ایام حتی آرد کردن گندم و جو با آسیاب دستی در خانه صورت می گرفت . برای پیامبر ( ص ) آسان بود که از میان زنانی که در خانه ها کار می کردند ، خدمتکاری برای حضرت زهرا ( ع ) در نظر بگیرد ؛ اما به این دلیل که بیشتر مسلمانان در فقر و قناعت بسر می بردند و خاندان پیغمبر ( ص ) طوری زندگی می کردند که فقیرترین افراد با مشاهدۀ وضع زندگی ایشان آرامش داشتند لذا پیامبر ( ص ) از گرفتن خدمتکار برای فاطمه ( ع ) صرف نظر می کرد .
گرچه در کارنامه حيات اجتماعي بشر، حماسههاي بسيار بزرگي در طول تاريخ به ثبت رسيده است، اما به اعتراف بسياري از صاحبنظران، هيچ يک از رخدادهاي تاريخي قابل مقايسه با حماسه عاشوراي امام حسين عليه السلام نيست. در تمام حرکتهاي بزرگ اصلاحطلبانه و انقلابهاي رهاييبخش حساسترين مسئوليتها بر عهده نيروهاي توانمند جوان قرار داده ميشود. در نهضت عاشورا نيز مهمترين و سرنوشتسازترين نقشها را نيروهاي جوان عهده دار بودند که طي آن هفتاد و دو تن از بهترين مردان شهيد شدند.
امام رضا ( عليهالسلام) به «ريان ابن شبيب» فرمود: «اي پسر شبيب! هجده نفر از ما بنيهاشم در کربلا شهيد شدند که در روي زمين نظير نداشتند. اين هجده نفر به استثناي فرمانده لايق و پيشواي عاليقدر خود امام حسين (عليهالسلام) که پنجاه وهفتساله بود، همه جوان بودند؛ جوانان سي و پنجساله و کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! ساير جانبازان کربلا نيز اکثرا نسل جوان بودند. در حقيقت ميتوان گفت اکثريت فداکاران قهرمان کربلا را جوانان تشکيل ميدادند».[1]
باسلام به این وبلاگ خوش آمدید
در این وبلا گ درباره ی شهدا و حجاب و امر به معرف و نهی از منکر نوشته شده است لطفا نظرات خود را هم بدهید
به یاد شهدا هم باشید
بسم ربک الشهید